● یا علی

_امروز خندانیم و خوش کان بخت خندان می رسد
سلطانِ سلطانان ما از سوی میدان می رسد
امروز توبه بشکنم، پرهیز را بر هم زنم
کان یوسف خوبان من از شهر کنعان می رسد

_ بالأخره تابستونِ من هم شروع شد! وای که چقدر دلم برای اینجا تنگ شده بود. وقتی آدم وارد این دنیای مجازی میشه دیگه دل کندن ازش واقعاً سخت میشه. ولی خوب یه وقتایی هست که هیچ حرفی برای گفتن وجود نداره. یه وقتایی هم هست که اونقدر سرت شلوغه که اصلاً فرصت نمیکنی بیای بشینی پای کامپیوتر و حرف دلت رو بزنی! ولی خوب هر چی بود فعلاً تموم شد. کلی برنامه دارم برای این یک ماه و نیم باقیمونده. هم باید اینجا رو تند تند آپ کنم، هم باید اون همه کتابی رو که از نمایشگاه خریدم، شروع کنم، هم یه عالمه کار دیگه انجام بدم!
فعلاً برای امروز فقط دوست دارم تبریک بگم. به همه و به خصوص پدرهای مهربون و زحمتکشمون. پدرهایی که وجودشون نور و امید خونه هاست. از صمیم قلب برای همه شون آرزوی سلامتی میکنم.
راستی آقایون محترم یه وقت هول نشن ها! فردا روز پدره نه روز مرد! فهمیدین! ;))

ای عاشقان ای عاشقان! دل را چراغانی کنید
ای می فروشان شهر را انگور مهمانی کنید

پ.ن: هیچ می دونید که یه خواب راحت و بی دغدغه و بی نگرانی چه نعمت بزرگیه؟!
+ | Balatarin Delicious Twitter FriendFeed | | 0 خاطره