● حالم خوب نیست! تابلوئه؟!
رسماً دارم خل میشم (نه که تا حالا نبودم!)! مالیخولیا گرفتم بس که فکر کردم! برای همین هم فقط شخصی نویسیم میاد! p:
بعضی وقتا بعضی چیزا بهم برمیخوره بدجور! الانم تو اون حالت هستم! بهم برخورده! به شعورم، به احساساتم، به فکرم، به مَنِشم! کلاً توقعات آدمو از کار و زندگی میندازه! توقعات خودمو میگما! این بیخیالی طی کردن عجب روش خوبیه. نمیدونم من چرا از پسش برنمیام. مثلاً الان چرا من بیخودی از عالم و آدم ناراحتم؟! کافیه اسم یه نفری رو بگید. هر کی حالا. آنی یه دلیل پیدا میکنم برا دلخور بودن از اون! یعنی چی این؟! خوب هر کی دلایل خودشو داره برای هر رفتاری. به من چه مربوطه آخه!
مطمئنم خودآزاری از هر نوع، حاد یا مزمن، ندارم! بیخود وصله نچسبونید! دچار بدبینی و خودبرتربینی و هزار تا کوفت و زهرمار دیگه هم نیستم! فقط دچار خود خالی کنی به وسیله نوشتن هستم! خوبه دیگه. آرومم میکنه.
خوشحالم که هیچ آشنایی اینجا رو نمیخونه! D: فکرشو بکنید مثلاً همین همکارم خانوم "ن" اینجا رو میخوند! بعد چه افتضاحی میشد با اون پست قبل! که خوشحال بودم که نیومده! عجب بیمعرفتی هستما! بعدش هم کلاً فکر میکرد با عجب دیوونهای هم اتاقه! حق داشت خب!
راست گفتن آدما از آدما زود سیر میشن. حتی عشقولانهها هم بعضی وقتا از هم سیر میشن. همینجوری محض تنوع لابد! پدر و مادرها هم همینطور! با این حساب دوستان دیگه جای خود دارن! زودتر از هر کس دیگه ممکنه این اتفاق براشون بیفته! خب حالا این وسط اینو گفتم که چی؟! یادم نمیاد چه هدفی داشتم! ولی اینم میگن که آدما آدمو تنها میذارن! محض اطلاع!
راستی با اونی هم که قرار بود حرف بزنم نزدم! به این نتیجه رسیدم که حالا وقتش نیست. صبر میکنم یه کم زمان بگذره. شاید هم یه وقت تصمیم گرفتم اصلاً بهش نگم! البته خوب میدونم که اگه بهش بگم چقدر خالی میشم. ولی دلم نمیاد ناراحتش کنم. ممکنه در حالی که دل من خالی میشه دل اون پُر بشه. وجدان درد میگیرم اونوقت!
اخطار: از اینجا به بعد رو فقط +18 بخونن!
آخیش! چقدر غر غر کردم! D:حالا چند تا حرف بد بد هم بزنم دیگه تکمیل میشه! @##$$%%&&*و ٪٪^÷×##@@@!! (با داد و فریاد خونده بشه!) D: همین دو تا بسه فعلاً!
پی نوشت مهم! :
دوستان عزیز! از همین تریبون اعلام میکنم که در مورد نوشتههای اخیر هیچ توضیحی به هیچکس نمیدم! لطفاً سؤال نفرمایید! در ضمن توقف بیجا مانع کسب است! P:
بعضی وقتا بعضی چیزا بهم برمیخوره بدجور! الانم تو اون حالت هستم! بهم برخورده! به شعورم، به احساساتم، به فکرم، به مَنِشم! کلاً توقعات آدمو از کار و زندگی میندازه! توقعات خودمو میگما! این بیخیالی طی کردن عجب روش خوبیه. نمیدونم من چرا از پسش برنمیام. مثلاً الان چرا من بیخودی از عالم و آدم ناراحتم؟! کافیه اسم یه نفری رو بگید. هر کی حالا. آنی یه دلیل پیدا میکنم برا دلخور بودن از اون! یعنی چی این؟! خوب هر کی دلایل خودشو داره برای هر رفتاری. به من چه مربوطه آخه!
مطمئنم خودآزاری از هر نوع، حاد یا مزمن، ندارم! بیخود وصله نچسبونید! دچار بدبینی و خودبرتربینی و هزار تا کوفت و زهرمار دیگه هم نیستم! فقط دچار خود خالی کنی به وسیله نوشتن هستم! خوبه دیگه. آرومم میکنه.
خوشحالم که هیچ آشنایی اینجا رو نمیخونه! D: فکرشو بکنید مثلاً همین همکارم خانوم "ن" اینجا رو میخوند! بعد چه افتضاحی میشد با اون پست قبل! که خوشحال بودم که نیومده! عجب بیمعرفتی هستما! بعدش هم کلاً فکر میکرد با عجب دیوونهای هم اتاقه! حق داشت خب!
راست گفتن آدما از آدما زود سیر میشن. حتی عشقولانهها هم بعضی وقتا از هم سیر میشن. همینجوری محض تنوع لابد! پدر و مادرها هم همینطور! با این حساب دوستان دیگه جای خود دارن! زودتر از هر کس دیگه ممکنه این اتفاق براشون بیفته! خب حالا این وسط اینو گفتم که چی؟! یادم نمیاد چه هدفی داشتم! ولی اینم میگن که آدما آدمو تنها میذارن! محض اطلاع!
راستی با اونی هم که قرار بود حرف بزنم نزدم! به این نتیجه رسیدم که حالا وقتش نیست. صبر میکنم یه کم زمان بگذره. شاید هم یه وقت تصمیم گرفتم اصلاً بهش نگم! البته خوب میدونم که اگه بهش بگم چقدر خالی میشم. ولی دلم نمیاد ناراحتش کنم. ممکنه در حالی که دل من خالی میشه دل اون پُر بشه. وجدان درد میگیرم اونوقت!
اخطار: از اینجا به بعد رو فقط +18 بخونن!
آخیش! چقدر غر غر کردم! D:حالا چند تا حرف بد بد هم بزنم دیگه تکمیل میشه! @##$$%%&&*و ٪٪^÷×##@@@!! (با داد و فریاد خونده بشه!) D: همین دو تا بسه فعلاً!
پی نوشت مهم! :
دوستان عزیز! از همین تریبون اعلام میکنم که در مورد نوشتههای اخیر هیچ توضیحی به هیچکس نمیدم! لطفاً سؤال نفرمایید! در ضمن توقف بیجا مانع کسب است! P:
Labels: شخصی