● بیست
بیست، یعنی بیست روز زندگی. زندگی عادی اما با روالی کند و آرام. بیست یعنی سرنوشت، یعنی وقوع آنچه باید واقع شود. بیست یعنی بودن با تمام وجود و درک لحظه.
فیلم بیست فیلم خوبی بود. خوب بود بود به مدد بازیگران طراز اولش. به سبب فیلمنامه ساده و بیتکلفش. کند بودن ریتم فیلم به نظر من نه تنها نقطه ضعف آن نبود بلکه کل فضا و داستان، ریتمی جز این را شایسته نبود. هدف این بود که آهسته و آرام برسیم به آخر راه نه پرشتاب و با عجله که نکند یک مرتبه بترسیم از نقطه پایان.
آرامش پایان فیلم باعث شد که چشم بپوشیم از چراها و اما و اگرهای فیلم. که نپرسیم تحولات ناگهانی آقای سلیمانی (با بازی پرویز پرستویی) از کجا و چطور حاصل شد. که نبینیم بیهوده و خنثی بودن نقش پسرک ساز زن را در کل ماجرا، که بودن و نبودنش هیچ تأثیری نداشت در روال و نتیجه فیلم. که با دیده اغماض بنگریم به بلاتکلیفی بازیگران در بعضی از سکانسها. که نخواهیم بدانیم چرا باید بازیگری به زیبایی مهتاب کرامتی اینهمه گریم شود تا بتواند بشود فیروزه.
در مجموع میتوان گفت بیست یک فیلم متوسط و عادی است که به یکبار دیدنش میارزد.
Labels: سینما