● ببخشید؟!

اون روز داشتم از کلاس زبان می‌رفتم بیرون که آقای معلم، که مترجم هم هست، خیلی بی‌مقدمه گفت: "من یه کتاب براتون هدیه آوردم. چون به نظرم شما سر کلاس خیلی جدی و علاقمند هستین. کتاب ترجمه خودمه. فیلمش هم ساخته شده که اونو هم براتون رایت کردم. داستانش در مورد یه عشق مثلثیه. یه دختری هست که عاشق یه پسره‌س که خون‌آشامه. از اون طرف هم یه پسر گرگ‌نما هست که اونم عاشق این دختره‌س. بفرمایید".

من: "!!!!!!!! D: !!!!"


پ.ن: من به عمرم از این کتابای عشقی اونم از نوع توهمی، تخیلی نخوندم!

Labels: ,

+ | Balatarin Delicious Twitter FriendFeed | | 0 خاطره