● قصه‌های جزیره (1)

ما (یعنی من و بی‌تا) از دو، سه ماه قبل قرار بود بریم کیش. نشد تا همین چهارشنبه پیش. خودم زنگ زدم به آژنس‌های مختلف تا تونستم یه تور مناسب پیدا کنم. این تورها هم برای خودشون داستان مفصلی دارن، از بی‌قانونی و هردمبیلی تا چیزای دیگه که شاید یه بار در موردش بنویسم!
پرواز رفتمون ساعت 7 صبح بود. یعنی اون روز خواب تعطیل! پرواز خوبی بود. تازه خدمه‌ش هم خارجی بودن (فکر کنم روسی)! ساعت طرفای نه و نیم ده بود که رسیدیم هتل. چون تحویل اتاق ساعت 2 بعد از ظهر بود، وسایلمونو همونجا گذشتیم و رفتیم بگردیم. هوا تقریباً گرم بود و خوشحال شدیم که لباس گرم نیاوردیم. ولی شب ییهویی هوا سرد شد. به خصوص کنار دریا که باد هم میومد. ما که رفته بودیم تا 2 بعد از نصف شب بشینیم، سردمون شد و مجبور شدیم برگردیم.

بلواری که منتهی می‌شد به اسکله جدید

هتلی که رفته بودیم خیلی شاهکار بود! مثلاً دلمون خوش بود رفتیم هتل چهار ستاره. بعد از کلی معطلی که بالأخره لطف کردن کلید اتاقو دادن، رفتیم می‌بینیم اتاقه درش بازه و هنوز تمیز نشده! برگشتیم دوباره کلید یه اتاق دیگه رو بهمون دادن. این یکی اتاقه سه تخته بود، زمینش هنوز خیس بود، از دمپایی خبری نبود و چیز میزای توی یخچالش هم مطابق لیست نبود. بعدش هم کاشف به عمل اومد که سیفون توالت هم خراب تشریف دارن!!! رستورانش هم افتضاح بود! صبحانه که اصلاً مثل هتل‌های دیگه مفصل نبود و ناهارش هم اینقدر معطلی داشت که آدم پشیمون می‌شد از خوردن غذا! من حالا لطف می‌کنم و اسم هتل رو اینجا لو نمی‌دم ولی هر کی خواست بره کیش
می‌تونه قبلش یه مشورتی با من بکنه! ;)

اتاقمون. از اون پنجره دریا معلوم بود.

صبحانه

!!!محوطه هتل. زیبا بود ولی حیف که همه‌ش بوی فاضلاب میومد

روز اول تا رسیدیم برای پارک دلفین‌ها بلیت خریدیم. گشت دور جزیره و موسیقی زنده روی آب رو بی‌خیال شدیم، چون دفعه قبل رفته بودیم و تکراری بود ولی از دلفین‌ها نمی‌شد گذشت حداقل به خاطر خاطرات خوبی که ازش داشتیم! بقیه روز هم بیشتر به پاساژ گردی گذشت و شب هم دریا و کافی شاپ توتی فروتی کنار دریا. هوا واقعاً عالی بود. پاک و تمیز. جون می‌داد برا نفس کشیدن. یعنی این ریه‌های بی‌چاره ما باورشون نمی‌شد که هوای به این تمیزی داره میره توشون! کلی حالشو بردن!
روز دوم اول رفتیم برای کشتی آکواریوم بلیت گرفتیم برای ساعت 3 بعد از ظهر. بعدش هم دوباره رفتیم پاساژ. قیمت‌ها تفاوت چندانی با تهران نداشت. ولی خب چون وقتی بود که داشت برای خرید می‌گذشت و توی تهران هم عمراً از این فرصتها نداریم، گفتیم هرچی لازمه بخریم. سوغاتی هم که باید می‌خریدیم. بعد از اون ناهار کذایی هم که ما کلی عجله داشتیم و تقریباً 40 دقیقه طول کشید تا غذا رو بیارن، بدو بدو رفتیم که بریم سمت اسکله برای سوار شدن به کشتی آکواریوم، که اون آقاهه گفت به خاطر گل‌آلود بودن آب برنامه کنسل شده و فردا ایشاالله! ما هم دست از پا درازتر برگشتیم به اتاقمون. عصرش اما رفتیم ساحل مرجانی و حالشو بردیم اساسی. کلی توی آب قدم زدیم و کیف کردیم و لذت بردیم از مناظر زیبای خدادادی.

ساحل مرجانی

فکر کنم اینا تبدیل میشن به مرجان!

یک عدد دختر تنها در میان امواج دریا! شاید هم پری دریایه!!! ;D

ای وای! شدن دو تا!!!

Labels: , ,

+ | Balatarin Delicious Twitter FriendFeed | | 0 خاطره