● عادت

پارسال، بدون هیچ دلیل و دردی، پا شدم رفتم دندون‌پزشکی برای چک آپ! یکی از دندونای سمت راست رو که قبلاً هم پر شده بود، دوباره خالی و پر کردن. نشون به اون نشون که از همون روز تا الان سمت راست دهنم رسماً تعطیله و همه عملیات جویدن با طرف چپ انجام میشه! آب سرد و بقیه چیزای سرد هم که کلاً از صحنه روزگارم حذف شدن! شاید دو سه روز بیشتر طول نکشید تا به این وضعیت عادت کردم، اونم بعد از یه عمر استفاده از هر دو طرف دهن!
شکنجه هم همینطوریه! اول که می‌زنن تو پات خیلی درد می‌گیره. ولی اگه همینطور ادامه بدن، کم‌کم پاها بی‌حس می‌شه. ممکنه تَرَک بخوره و خون بیادها ولی دیگه مثل ضربه‌های اول، درد احساس نمی‌شه!
یا مثلاً مثل اون دوستم که ازدواج کرده. اولا خیلی از رفتارای شوهر و خانواده شوهرش براش عجیب و غریب و آزاردهنده بودن. ولی خودش میگه که الان دیگه کمتر تعجب می‌کنه و یه جورایی این رفتارا عادی شدن براش!
می‌خوام بگم آدمی‌زاده و عادت. به همه چی عادت می‌کنه. حتی چیزایی که یه روزی اصلاً فکرشو هم نمی‌تونسته بکنه. زمانِ خیلی زیادی هم لازم نیست. شاید فقط بستگی به بعد مسأله داشته باشه.
ما هم عادت کردیم. به راه و روش جدیدمون. به نگفتن‌ها و ندانستن‌هامون. به بی‌تفاوتی و بی‌نظر بودنمون. به از عمق کاستن و به سطح رسیدن‌هامون. به فراموشی‌هامون. به طور کلی اگه نگاه کنیم، خیلی هم بد نشده. فقط عوض شده. یک تجربه تازه‌س. بذاریم همینطوری بمونه!

Labels: , ,

+ | Balatarin Delicious Twitter FriendFeed | | 0 خاطره