● کجدار و مریز پینگ می کنم، پس کمی تا قسمتی هستم!

_ لج و لجبازیِ جالبیه! هی اونا میان کلمه " بسیج " رو از تابلوی وسط میدون اکباتان با رنگ پاک می کنن، هی این یکی ها میان دوباره می نویسنش!

_ شب قبل از عید قربان بود. داشتیم از جلوی مسجد رد می شدیم که دیدیم دسته عزاداری با عَلَم و کتل دراومدن و سنج و طبل و اینا می زنن! کم مونده بود شاخ دربیاریم. چون راستش خیلی بعید نبود که بخوان برای عید هم عزاداری کنن! بعدش فهمیدیم که دارن برای ماه محرم فیلم پر می کنن. این محله ما هم شده لوکیشن آقایون! هر کی میخواد فیلم پر کنه پا میشه یکراست میاد اینجا! همین فردا پس فرداست که ما هم سوپر استار بشیم، حالا ببینید کی گفتم!

_ امروز دوباره یاد خاطرات تلخ گذشته افتادم. دلم نمیخواد دوباره به یادشون بیارم چه برسه به اینکه بخوان از نو تکرار بشن! طفلک آقای ش. خدا کنه چیزی نباشه، خدا کنه!

_ توی کُما هستم! یعنی میشه چشم باز کنم ببینم همه چیز به خیر گذشته و تموم شده؟!
+ | Balatarin Delicious Twitter FriendFeed | | 0 خاطره