● عکسنامه شیرازـ1
نمایی از آرامگاه حافظ
این هم همان روز آخری است که گفتم! دو تا مجرمی که میبینید همان فالگیرهای کلاهبرداری هستند که این خارجیهای بیچاره را گذاشته بودند سر کار! عکس هم توسط یک آقای متشخص فرانسوی گرفته شده و همانطوری که میبینید، کادربندی و انتخاب فضا و این چیزهایش در حد صفر است!!!
همینجا بود که فال گرفتم. به نیتی و این شعر آمد:
در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد/ عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
پس منتظریم جناب حافظ! ;))
این هم نمایی است از کتابخانه حافظیه. همان که در "شرق بنفشه" ذکرش رفته. و مرا همین کتاب بود که دیوانه حافظیه کرد! (البته ورود برای عموم آزاد نبود!). نشستیم همان گوشه کنارها و گوش دادیم به داستان. همان که با صدای بسیار زیبایی خوانده شده.
روز دوم بود که رفتیم تخت جمشید. با اینکه سالها پیش هم به آنجا رفته بودم اما چیز زیادی یادم نبود. فقط در یک جمله میتوانم بگویم: فوقالعاده بود! مدت زیادی آنجا ماندیم. بسیار تأسف خوردیم بابت بیمحلیها و رسیدگی نکردن به همچین بنای عظیمی. جای خوبی بود برای اندیشیدن. حیف که هیچ جایی نبود برای اندکی نشستن و آفتاب هم بیرحمانه میسوزاند!
از تخت جمشید تا نقش رستم فاصله زیادی نبود. نقش رستم در 5 کیلومتری تخت جمشید قرار دارد. نقوشی از پادشاهان ساسانی و فتوحات و جنگهایشان در دل کوه کنده شده و بعد از سالیان دراز هنوز قسمتهایی از آن پا بر جاست. آثار باستانی بسیار شگفت انگیزی بود. دیگر نشد برویم و پاسارگاد را هم ببینیم. چون هم فرصت نبود و هم راه خیلی دور بود و هم هیچ معلوم نبود امنیتی وجود داشته باشد! بنابراین عاقلانهتر این بود که برگردیم! جناب کوروش کبیر، روحت شاد! ببخش که نتوانستیم شرفیاب شویم!
کعبه زرتشت
ادامه دارد...