● دنیای وارونه!
اگر اغراق نباشد، باید بگویم یکی از چیزهایی که از بدو تولد یک دختر ایرانی با او زاده می شود، ازدواج و اندیشیدن به آن است! از آن زمان که به طور رسمی ناف یک دختر را به نام یکی از پسرهای فامیل ( معمولاً پسر عمو ) می بریدند، تا حالا که همه آرزوی عروس شدن و خوشبختی را برای طفلِ دختر تازه از راه رسیده می کنند، سایه امری محتوم و غیر قابل تغییر به نام ازدواج در زندگی دختران دیده می شود. مجرد ماندن یک دختر به مثابه فاجعه ای دردناک و بسیار نکوهیده است!
یک دختر از زمانی که می تواند به زندگی و آینده اش بیندیشد ( و حتی قبل تر از آن یعنی در بازیهای کودکانه اش )، ناخودآگاه و تحت تأثیر جو حاکم بر اجتماع، به ازدواج به عنوان جزء لاینفک و مهمِ زندگی اش فکر می کند. از بچه گی با واژه هایی مثل " دختر ترشیده " و " پیر دختر " و ... آشنا می شود و در ذهنش دافعه ای عمیق نسبت به قرار گرفتن در شرایطی که مستحق این القاب و عناوین شود، پیدا می کند.
با همه این اوصاف، در گذشته ای نه چندان دور، پسران می بایست برای به دست آوردن دختر مورد علاقه شان، تلاش چشمگیری می کردند و برای جلب رضایت دختر و خانواده اش، از هفت خوان رستم عبور می کردند. ولی از چندی پیش، یعنی درست از زمانی که دختران گوی سبقت را در میدانهای علمی از پسران ربودند و کم کم خواستار موضوعاتی نظیر استقلال و احقاق حقوقشان شدند و ثابت کردند که توانایی لازم را برای انجام همه کارهایی که قبلاً کارهای مردانه به حساب می آمدند، دارند، تبلیغات منفی آغاز شد!
مقالات و گفتگوهای متعددی مبنی بر افزایش جمعیت دختران نسبت به پسران و محاسبه اینکه اگر همه پسران دو زن بگیرند، باز هم دخترانِ اضافی باقی خواهند ماند، تهیه و تدوین شد! صدا و سیما هم برای اینکه از این قافله عقب نماند، شروع کرد به تبلیغ همه جانبه این امر و طبیعی جلوه دادن مردان دو زنه و ازدواج مجدد در فیلمها و سریالهای آبکی اش! دختران در فیلمها دخترانی بودند که جز اندیشه شوهر کردن و این و آن را به تور زدن، فکر دیگری نداشتند.
به تدریج این تفکر در جامعه قوت گرفت و عده زیادی از دخترانی را که به ازدواج به عنوان امری محتوم می اندیشیدند، گرفتار خود کرد. اکنون دیگر عجیب نیست اگر می بینیم پسران ( پسرانی که شاید از هر لحاظ کمتر و پایین تر از دختر مقابلشان باشند ) ازدواج با یک دختر را منتی بزرگ بر سر او می دانند! عجیب نیست اگر از پسران می شنویم که " چیزی که زیاده دختر. این نشد یکی دیگه " ! عجیب نیست اگر می بینیم دخترانی را که تن میدهند به این رفتارها، به این تحقیر شدنهای مدام، به له شدن وقت جروبحثهای ساده و مثل آب خوردن به همه دروغ میگویند و همه چیز را میپذیرند فقط برای آنکه برسند به چیزی به نام ازدواج!!!
مشکلات فرهنگی ما بسیار عمیق و گسترده است. اگر کمی منصف باشیم می بینیم که دخترانی که شاید آویزانِ این و آن خوانده شوند، چندان مقصر نیستند. جامعه ما ( اگر بگویم جامعه مرد سالار ما بهتر است ) دست به دست هم داده اند تا دختران را تحقیر کنند! من هم رفتارهای دختران را دیده ام، دیده ام گاهی چگونه تن به تحقیر می دهند، می دانم خود دختران نیز در این زمینه بسیار مقصرند، ولی باور کنید تا یک دختر نباشید و تحت فشارهای متعدد اجتماعی قرار نگیرید، هرگز نخواهید فهمید که این رفتارها واکنشی طبیعی به جبر حاکم است!
پ. ن. : شاید ادامه داشته باشد!
یک دختر از زمانی که می تواند به زندگی و آینده اش بیندیشد ( و حتی قبل تر از آن یعنی در بازیهای کودکانه اش )، ناخودآگاه و تحت تأثیر جو حاکم بر اجتماع، به ازدواج به عنوان جزء لاینفک و مهمِ زندگی اش فکر می کند. از بچه گی با واژه هایی مثل " دختر ترشیده " و " پیر دختر " و ... آشنا می شود و در ذهنش دافعه ای عمیق نسبت به قرار گرفتن در شرایطی که مستحق این القاب و عناوین شود، پیدا می کند.
با همه این اوصاف، در گذشته ای نه چندان دور، پسران می بایست برای به دست آوردن دختر مورد علاقه شان، تلاش چشمگیری می کردند و برای جلب رضایت دختر و خانواده اش، از هفت خوان رستم عبور می کردند. ولی از چندی پیش، یعنی درست از زمانی که دختران گوی سبقت را در میدانهای علمی از پسران ربودند و کم کم خواستار موضوعاتی نظیر استقلال و احقاق حقوقشان شدند و ثابت کردند که توانایی لازم را برای انجام همه کارهایی که قبلاً کارهای مردانه به حساب می آمدند، دارند، تبلیغات منفی آغاز شد!
مقالات و گفتگوهای متعددی مبنی بر افزایش جمعیت دختران نسبت به پسران و محاسبه اینکه اگر همه پسران دو زن بگیرند، باز هم دخترانِ اضافی باقی خواهند ماند، تهیه و تدوین شد! صدا و سیما هم برای اینکه از این قافله عقب نماند، شروع کرد به تبلیغ همه جانبه این امر و طبیعی جلوه دادن مردان دو زنه و ازدواج مجدد در فیلمها و سریالهای آبکی اش! دختران در فیلمها دخترانی بودند که جز اندیشه شوهر کردن و این و آن را به تور زدن، فکر دیگری نداشتند.
به تدریج این تفکر در جامعه قوت گرفت و عده زیادی از دخترانی را که به ازدواج به عنوان امری محتوم می اندیشیدند، گرفتار خود کرد. اکنون دیگر عجیب نیست اگر می بینیم پسران ( پسرانی که شاید از هر لحاظ کمتر و پایین تر از دختر مقابلشان باشند ) ازدواج با یک دختر را منتی بزرگ بر سر او می دانند! عجیب نیست اگر از پسران می شنویم که " چیزی که زیاده دختر. این نشد یکی دیگه " ! عجیب نیست اگر می بینیم دخترانی را که تن میدهند به این رفتارها، به این تحقیر شدنهای مدام، به له شدن وقت جروبحثهای ساده و مثل آب خوردن به همه دروغ میگویند و همه چیز را میپذیرند فقط برای آنکه برسند به چیزی به نام ازدواج!!!
مشکلات فرهنگی ما بسیار عمیق و گسترده است. اگر کمی منصف باشیم می بینیم که دخترانی که شاید آویزانِ این و آن خوانده شوند، چندان مقصر نیستند. جامعه ما ( اگر بگویم جامعه مرد سالار ما بهتر است ) دست به دست هم داده اند تا دختران را تحقیر کنند! من هم رفتارهای دختران را دیده ام، دیده ام گاهی چگونه تن به تحقیر می دهند، می دانم خود دختران نیز در این زمینه بسیار مقصرند، ولی باور کنید تا یک دختر نباشید و تحت فشارهای متعدد اجتماعی قرار نگیرید، هرگز نخواهید فهمید که این رفتارها واکنشی طبیعی به جبر حاکم است!
پ. ن. : شاید ادامه داشته باشد!