● هذیانهای سیال ذهن؛ لطفاً جدی نگیرید!
میگویند برای اینکه به فلانی بخوری برو شناسنامهات را عوض کن و سنات را بیاور پایین!!! چهرهات هم که خیلی کمتر از سنات می خورد!!!!!
این بیبی فِیسی هم ما را کُشت! در هر جمع غریبهای که سنمان را می گوییم، دهانها شونصد متر باز میماند! البته بماند که به نظر خودمان اصلاً اینطور نیست! ولی خداییش میبینید با چه ترفندهایی میخواهند ما را شوهر دهند و از شرمان خلاص شوند؟!!! آخر مگر ما چه هیزم تری به آنها فروختهایم؟!!!
حالا که اینطور شد، در پیِ تماس بیتا و دستورش مبنی بر اعزام شدن به دبی در اسرع وقت(!!!)، میرویم دبی و دیگر پشت سرمان را هم نگاه نمیکنیم. تازه تصمیم گرفتهایم توی راه بزنیم زیر آواز: "بیا با هم بریم سفر، دبی دبی"! ; )) فقط نمی دانیم با نامه آخرت* مان چه کنیم!
تازه دیروز دو تا از همکارانمان هم رفتند هندوستان. ما کلی دلمان سوخت که نتوانستیم برویم! نتوانستیم چون پول نداشتیم، و وقت و مرخصی هم به همچنین! اَه! ولی سفارشات مبسوط فرمودیم که از طرف ما روی گل شاهرخ خان را ببوسند و سلام گرم ما را برسانند! ;))
یک کار مهم دیگر هم انجام دادیم! فیلمبین مان را مجدداً راه اندازی فرمودیم! آخر حدود سه سال بود که کاملاً از کار افتاده بود! ولی کلی از قافله بشریت دور ماندهایم! حالا کی بنشیند این همه فیلم ببیند؟!!! عجالتاً با فیلمهایی که صد سال پیش از ماندانا قرض کرده بودیم شروع کردیم: سینما پارادیزو و 21 گرم. چرا شاخ درآوردید؟!!! ندیده بودم خب! گناه که نیست! از هر دو خوشمان آمد. به خصوص از همه ادوار سنی جناب "سالواتوره" یا همان "توتو"! ;))
خب عزیز دلم که فرموده بودی:"خسته شدم بسکه ازت چیزی نخوندم"، تحویل بگیر!!! یک مشت چرت و پرت و هجویات. خوب است؟!
* نامه آخرت همان پایان نامه سابق است!
این بیبی فِیسی هم ما را کُشت! در هر جمع غریبهای که سنمان را می گوییم، دهانها شونصد متر باز میماند! البته بماند که به نظر خودمان اصلاً اینطور نیست! ولی خداییش میبینید با چه ترفندهایی میخواهند ما را شوهر دهند و از شرمان خلاص شوند؟!!! آخر مگر ما چه هیزم تری به آنها فروختهایم؟!!!
حالا که اینطور شد، در پیِ تماس بیتا و دستورش مبنی بر اعزام شدن به دبی در اسرع وقت(!!!)، میرویم دبی و دیگر پشت سرمان را هم نگاه نمیکنیم. تازه تصمیم گرفتهایم توی راه بزنیم زیر آواز: "بیا با هم بریم سفر، دبی دبی"! ; )) فقط نمی دانیم با نامه آخرت* مان چه کنیم!
تازه دیروز دو تا از همکارانمان هم رفتند هندوستان. ما کلی دلمان سوخت که نتوانستیم برویم! نتوانستیم چون پول نداشتیم، و وقت و مرخصی هم به همچنین! اَه! ولی سفارشات مبسوط فرمودیم که از طرف ما روی گل شاهرخ خان را ببوسند و سلام گرم ما را برسانند! ;))
یک کار مهم دیگر هم انجام دادیم! فیلمبین مان را مجدداً راه اندازی فرمودیم! آخر حدود سه سال بود که کاملاً از کار افتاده بود! ولی کلی از قافله بشریت دور ماندهایم! حالا کی بنشیند این همه فیلم ببیند؟!!! عجالتاً با فیلمهایی که صد سال پیش از ماندانا قرض کرده بودیم شروع کردیم: سینما پارادیزو و 21 گرم. چرا شاخ درآوردید؟!!! ندیده بودم خب! گناه که نیست! از هر دو خوشمان آمد. به خصوص از همه ادوار سنی جناب "سالواتوره" یا همان "توتو"! ;))
خب عزیز دلم که فرموده بودی:"خسته شدم بسکه ازت چیزی نخوندم"، تحویل بگیر!!! یک مشت چرت و پرت و هجویات. خوب است؟!
* نامه آخرت همان پایان نامه سابق است!