● آتشی جانسوز
خواب میدیدم تو فرودگاه وایسادیم. توی باند فرودگاه. منتظریم که سوار هواپیما بشیم. اونورتر یه هواپیمای دیگه از زمین بلند شد. خیلی شیب داشت. تقریباً عمودی پرید. هنوز کامل بلند نشده بود که توی هوا آتیش گرفت. ما بهت زده فریاد میزدیم. میگفتم: "وای! ای وای! بریم کمک کنیم". دیدم همه دارن داد میزنن: "وای!". داشتیم میدویدیم به طرف هواپیما.
بعضی وقتها، اونموقع که تا فیها خالدونت میسوزه، دوست داری سرتو که زمین گذاشتی دیگه از زمین برنداری!
بعضی وقتها، اونموقع که تا فیها خالدونت میسوزه، دوست داری سرتو که زمین گذاشتی دیگه از زمین برنداری!
Labels: شخصی