● دعوت

امشب برای من از اون شبهای خاصه. شبی که آغاز یه سفر ویژه‏س. سفری که همه چیزش از ابتدا تا انتها پر از نماده. هر کاری، هر حرکتی، هر ذکر و صحبتی، یه سمبله برای یادآوری یه اتفاق تاریخی یا یه مرحله معرفتی. حس عجیبیه قدم گذاشتن در سرزمینی که بزرگان همه دوران تاریخ و برگزیدگان الهی توش قدم گذاشتن. زنان و مردان بی‏نظیری که تو قراره نقششون رو بازی کنی تا شاید یه کمی به اون چیزی که باید باشی نزدیک بشی. نقش ابراهیم و هاجر.

شاید خودپسندانه به نظر بیاد ولی من حس می‏کنم که به این سفر دعوت شدم. از دو سال پیش که ماجرای ثبت نام و این حرفا ناخواسته شروع شد (واقعاً خیلی اتفاقی و ناخواسته) تا اتفاقاتی که تو این دو سال برام پیش اومد، همه‏ش دلایلیه بر این دعوت. من فکر می‏کنم بعضی از آدم‏ها، زمانی دعوت می‏شن که شدیداً به دنیا و زندگی روزمره فارغ از معنویات و تفکر دچار شدن. من یکی از همون آدم‏ها هستم. دلم میخواد این سفر برام یه تلنگر باشه. یه تکون باشه تا از این حال و هوای باری به هر جهتی دربیام. می‏دونم خیلی سخته ولی دلم یه کم معرفت میخواد. خیلی حرف داشتم. ولی فرصت نیست. برام دعا کنید که دست خالی برنگردم.

Labels:

+ | Balatarin Delicious Twitter FriendFeed | | 7 خاطره