● عشق
عشق مردمخوار است، بی عشق مردم خوار است.
عشق نه نام دارد و نه ننگ و نه صلح دارد و نه جنگ.
هر دل که طواف کرد گرد در عشق/ هم خسته شود در آخر از خنجر عشق
این نکته نوشته ایم بر دفتر عشق/ سر دوست ندارد آنکه دارد سر عشق
عشق آمد و شد چو خونم اندر رگ و پوست/ تا کرد مرا تهی و پر کرد ز دوست
اجزای وجودم همگی دوست گرفت/ نامیست ز من باقی و باقی همه اوست
در عشق تو گه مست و گهی پست شوم/ وز یاد تو گه نیست و گهی هست شوم
در پستی و مستی ار نگیری دستم/ یکبارگی ای نگار از دست شوم
ای شعله عشق خانمان سوز/ای جان ده و جان ستان و جان سوز
هر چند که حاصل تو غم بود/ قربان غمت شوم که کم بود
عشق نه نام دارد و نه ننگ و نه صلح دارد و نه جنگ.
هر دل که طواف کرد گرد در عشق/ هم خسته شود در آخر از خنجر عشق
این نکته نوشته ایم بر دفتر عشق/ سر دوست ندارد آنکه دارد سر عشق
عشق آمد و شد چو خونم اندر رگ و پوست/ تا کرد مرا تهی و پر کرد ز دوست
اجزای وجودم همگی دوست گرفت/ نامیست ز من باقی و باقی همه اوست
در عشق تو گه مست و گهی پست شوم/ وز یاد تو گه نیست و گهی هست شوم
در پستی و مستی ار نگیری دستم/ یکبارگی ای نگار از دست شوم
ای شعله عشق خانمان سوز/ای جان ده و جان ستان و جان سوز
هر چند که حاصل تو غم بود/ قربان غمت شوم که کم بود