● هذیان های شبانه

_ چشممون روشن و دلمون خوش! بالأخره پرونده ایران رفت به شورای امنیت. از حالا تا فروردین وقت داریم تا کارهایی رو که دوست داریم، انجام بدیم. چون بعید می دونم کسی بتونه تو بحبوحه جنگ به فکر علایقش باشه!

_ نمی دونم چرا یهو دلم گرفت! دلتنگم ولی دلیلشو نمی دونم. احتمالاً خل شدم!

_ بعد از کلی انتظار و گذراندن مراحل مختلف، بالأخره یکشنبه آینده میرم سرکار. فقط موندم منی که تنها 2 روز در ماه مرخصی دارم، چطوری به کلاسهای دانشگاهم برسم! همینه دیگه. من همیشه باید یه موضوعی برای نگرانی داشته باشم!

_ دارم کتاب سه جلدی " مدار صفر درجه " نوشته مرحوم احمد محمود رو میخونم. اولش زیاد برام جذابیت نداشت ولی حالا حسابی منو درگیر کرده! بستر حوادث داستان، رویدادهای زمان انقلابه. بعداً به طور مفصل درباره این کتاب خواهم نوشت.

_ تنها کتابی که از آقای مصطفی مستور خوندم، کتاب " روی ماه خداوند را ببوس " بوده که نمیدونم چون هدیه دوست عزیزم بود اینقدر به دلم نشست یا داستانش منو جذب کرد!!! آقای مستور یکی دیگه از نویسنده های خوبِ خوزستانه که قراره از اول اسفند وبلاگ نویس هم بشه. براشون آرزوی موفقیت میکنم.

_ از وقتی آنتی فیلتر بلاگ رولینگِ آقای سعید حاتمی فیلتر شده، من دیگه نمی تونم لیستمو ببینم و این خیلی بَده. انگار از دنیا بی خبر شدم. نمی تونم ببینم کی پینگ کرده و مجبورم یکی یکی به همه آدرسها سر بزنم که در این میون خیلی ها از قلم میفتن. یکی یه فکری به حال ما بکنه! من لیستمو میخوااااااام!

_ فکر می کردم که هرگز نمی تونم آبادان رو بدون حضور مهربونت تحمل کنم ولی نمی دونم چرا اینقدر مشتاقم برای دیدن این شهر! هر چند این بار هم مثل دفعه های قبل، بهانه ام برای سفر تویی و می دونم که دیدن دوباره خانه ای که جای جایش مملو از عطر یاد توست، اینچنین مرا مشتاق کرده است.

_ زندگی چقدر یکنواخت شده! نه میلی، نه کامنتی، نه آف لاینی و نه حتی اس ام اس ی! نمی دونم چرا هیچکی منو دوست نداره!!! ;)))

پ.ن: نمی دونم چی شد که یهو پست قبلیم پرید! دوباره پابلیش کردم. به خاطر همین کامنتای این پست رفتن تو کامنت دونی پست قبلی و کامنتای اون پست هم کلاً پریدن! هیچی دیگه. گفتم که در جریان باشین.
+ | Balatarin Delicious Twitter FriendFeed | | 0 خاطره