● حجاب، چرایی و چگونگی
در مورد موضوع ماه، در وبلاگ گروهی دو در دو مطلبی نوشته بودم که بد ندیدم آن را اینجا نیز قرار دهم.
قبل از هر چیز باید بگویم که این مطلب لاجرم کمی طولانی است. من ترجیح دادم که آن را به سه قسمت تقسیم کنم. در ضمن از همین ابتدا باید عرض کنم مخاطبین من، حداقل در دو قسمت اول و دوم، همه نیستند. روی سخن من با کسانی است که اسلام را پذیرفته و به احکام آن التزام عملی دارند.
دین
متأسفانه اگر نگویم همه ولی اکثریت ما دینمان را به صورت موروثی کسب کرده ایم. یعنی بدون هیچ نوع شناخت و مطالعه و یا حتی انتخابی. این امر سبب شده که خیلی از مسایل و حتی اصل قضیه برایمان به صورت علامت سؤال باقی بماند و به همین علت یا پیروان کور و بی چون و چراییم و برداشت دیگرانی را که نمی شناسیم می پذیریم یا کلاً منکر همه چیز می شویم.
بگذارید فرض کنیم کسانی هستیم که آنقدر بالغ و عاقل شده ایم که خودمان تصمیم گرفته ایم دین داشته باشیم یا نه. اگر به عنوان کسی که خودش دین را انتخاب کرده، اسلام را پذیرفته باشیم، یعنی یک راه و روش ویژه و مشخص را برگزیده ایم چرا که ادیان مختلف، به ویژه ادیان الهی، علاوه بر اصولی که دارند، برنامه و روشی خاص برای زندگی انسان ها نیز ارائه می دهند.
حال من به عنوان کسی که این روش و مسلک را انتخاب کرده ام، ناگزیر از اجرای برنامه ای هستم که آن را پذیرفته ام ( دقت کنید که در اینجا منظور انتخاب آگاهانه است با تمام شرایط و محدودیتهای آن و نه صرفاً یک تقلید کورکورانه ). بنابراین من دست به انجام کارها و اعمالی می زنم که شاید برای دیگرانی که در دین من نیستند، عجیب و حتی خنده دار باشد! در نتیجه این دین است که بسیاری از رفتارهای ما را توجیه می کند و به آنها شکل و جهت می دهد. به عنوان مثال از نظر دیگران رفتار فرد مسلمانی که روزی هفده رکعت نماز می خواند، آن هم به شیوه ای خاص، یا مثلاً 30 روز در سال روزه می گیرد یا لب به مواد سکر آور نمی زند یا بعضی خوراکیها را نمی خورد، هیچ معنی و توجیهی ندارد مگر اینکه دین را چاشنی آن کنند!
پس بدون شک پذیرش یک دین به عنوان برنامه زندگی، محدودیتهای فراوانی را برای یک فرد ایجاد می کند. بنابراین بسیار مهم است که ما شخصاً انتخاب کننده باشیم و ببینیم آیا می پذیریم قسمتی از آزادیهایمان را که البته بیشتر جنبه حیوانی دارند ( و شاید اصلاً بد هم نباشند ) از دست بدهیم یا نه!
در ضمن این پذیرش باید همه جانبه باشد نه سلیقه ای. چرا که همه مبانی و روشهای دین به هم پیوسته اند و گسست یکی بقیه را نیز از بین می برد! مثلاً منِ مسلمان نمی توانم بگویم من نماز می خوانم ولی دروغ هم می گویم، غیبت هم می کنم!
حجاب و کیفیت آن
اگر فرض کنیم مسلمانیم، ملاک عمل ما قرآن و عمل پیامبر اسلام است. همه کارهایی که مکلف به انجام آنها هستیم و موسومند به واجبات و همه کارهایی که از انجام آنها نهی شده ایم و اصطلاحاً محرمات هستند، مستقیماً از قرآن نشأت گرفته اند. می ماند کیفیت انجام آنها و اختلاف دقیقاً از همین جا ناشی می شود!
بگذارید در مورد حجاب حرف بزنیم. در قرآن در دو سوره مستقیماً به حجاب اشاره شده است. یکی سوره احزاب آیه 59 و دیگری سوره نور آیه 31. آنچه مسلماً در این دو آیه مد نظر است، یک نوع پوشش خاص است و گرنه لباس پوشیدن که از مدتها قبل از اسلام وجود داشت!
طبق ترجمه لفظ به لفظ، این پوشش باید طوری باشد که همه اندام مگر آن قسمتی را که قهراً آشکار می شود، بپوشاند و زینتهای زن را آشکار نسازد. بنابراین لباسهایی که حجم اندام را نشان می دهند، جزء این پوشش قرار نمی گیرند. در مورد لباس که قضیه تقریباً روشن است. در مورد مو هم دقت در این دو آیه لزوم وجود آن را برای یک فرد مسلمان ثابت می کند ولی اگر هم شک و شبهه ای باشد، رفتار پیامبر و زنان آن زمان ملاک عمل قرار می گیرد چرا که پیامبر مجری و متولی اجرای صحیح احکام بوده است. همانطوری که در مورد اکثر احکام عملی که کیفیت انجام آنها در قرآن نیامده است، حتی احکام روزمره مثل نماز خواندن، ملاک عمل قرار می گیرد.
بنابراین هر پوششی که این منظور را محقق سازد، حجاب محسوب می شود. در نتیجه هرگز نمی توانیم بگوییم فقط چادر حجاب است، تازه اگر آن را بدعت ندانیم (!!!). رنگ نیز به هیچ عنوان محدودیت ندارد و حتی می دانیم که رنگ مشکی در اسلام ناپسند و مکروه است!
آنچه مسلم است، حجاب داشتن به هیچ وجه کار راحتی نیست. ولی با توجه به دلایلی که ذکر شد، اگر من اسلام را به همان شیوه آگاهانه ای که گفتم، پذیرفته باشم، این را نیز باید بپذیرم. من نمی توانم بگویم همه کار انجام می دهم ولی حجاب را قبول ندارم چون کار سختی است! مگر نماز خواندن یا سی روز روزه گرفتن آسان است؟! پس چرا آنها را می پذیرم و این یکی را نه؟!
علاوه بر همه این ها، فطرت انسان و کمال طلبی آن است. انسان کمال جو، چه مرد و چه زن، هرگز راضی نمی شود، به هیچ طریقی مورد استفاده ابزاری قرار گیرد چه رسد به اینکه وسیله اطفاء شهوت انسان نمایان حیوان صفت قرار گیرد.
حجاب حکومتی
همه آنچه ذکر شد، یک پیش شرط اساسی دارند. انتخاب و پذیرش دین اسلام با طیب خاطر و نه زور و اجبار. اگر من نخواهم مسلمان باشم، مسلماً نمی خواهم حجاب داشته باشم. اجبار حکومتها جز خراب کردن اصل قضیه و ایجاد نفرت و دین گریزی، هیچ نتیجه دیگری ندارد. همانطوری که دیدیم در این 28 سال ضرب و زور هیچ نتیجه ای نداشت! اگر قانون است باید چارچوب داشته باشد و حدود آن روشن باشد. هر چند این قانون از پایه و اساس اشکال دارد. آیا انتظار دارید زنی که شخصیتش با برخوردهای ناروای مأموران حکومتی، خرد می شود، به حجاب گرایش پیدا کند؟! تارخ بارها شاهد اعمال زور حکومتها در زندگی افراد بوده است ولی آنچه روشن است این است که حتی اگر در مقطع کوتاهی موفق به کنترل جامعه شده، باز فشار توده ها و جنبش آنها، اوضاع را برگردانده است. میل عمومی، اگر هم درست نباشد، قدرتمند است. حیف که هیچ وقت از تاریخ درس نمی گیریم!
قبل از هر چیز باید بگویم که این مطلب لاجرم کمی طولانی است. من ترجیح دادم که آن را به سه قسمت تقسیم کنم. در ضمن از همین ابتدا باید عرض کنم مخاطبین من، حداقل در دو قسمت اول و دوم، همه نیستند. روی سخن من با کسانی است که اسلام را پذیرفته و به احکام آن التزام عملی دارند.
دین
متأسفانه اگر نگویم همه ولی اکثریت ما دینمان را به صورت موروثی کسب کرده ایم. یعنی بدون هیچ نوع شناخت و مطالعه و یا حتی انتخابی. این امر سبب شده که خیلی از مسایل و حتی اصل قضیه برایمان به صورت علامت سؤال باقی بماند و به همین علت یا پیروان کور و بی چون و چراییم و برداشت دیگرانی را که نمی شناسیم می پذیریم یا کلاً منکر همه چیز می شویم.
بگذارید فرض کنیم کسانی هستیم که آنقدر بالغ و عاقل شده ایم که خودمان تصمیم گرفته ایم دین داشته باشیم یا نه. اگر به عنوان کسی که خودش دین را انتخاب کرده، اسلام را پذیرفته باشیم، یعنی یک راه و روش ویژه و مشخص را برگزیده ایم چرا که ادیان مختلف، به ویژه ادیان الهی، علاوه بر اصولی که دارند، برنامه و روشی خاص برای زندگی انسان ها نیز ارائه می دهند.
حال من به عنوان کسی که این روش و مسلک را انتخاب کرده ام، ناگزیر از اجرای برنامه ای هستم که آن را پذیرفته ام ( دقت کنید که در اینجا منظور انتخاب آگاهانه است با تمام شرایط و محدودیتهای آن و نه صرفاً یک تقلید کورکورانه ). بنابراین من دست به انجام کارها و اعمالی می زنم که شاید برای دیگرانی که در دین من نیستند، عجیب و حتی خنده دار باشد! در نتیجه این دین است که بسیاری از رفتارهای ما را توجیه می کند و به آنها شکل و جهت می دهد. به عنوان مثال از نظر دیگران رفتار فرد مسلمانی که روزی هفده رکعت نماز می خواند، آن هم به شیوه ای خاص، یا مثلاً 30 روز در سال روزه می گیرد یا لب به مواد سکر آور نمی زند یا بعضی خوراکیها را نمی خورد، هیچ معنی و توجیهی ندارد مگر اینکه دین را چاشنی آن کنند!
پس بدون شک پذیرش یک دین به عنوان برنامه زندگی، محدودیتهای فراوانی را برای یک فرد ایجاد می کند. بنابراین بسیار مهم است که ما شخصاً انتخاب کننده باشیم و ببینیم آیا می پذیریم قسمتی از آزادیهایمان را که البته بیشتر جنبه حیوانی دارند ( و شاید اصلاً بد هم نباشند ) از دست بدهیم یا نه!
در ضمن این پذیرش باید همه جانبه باشد نه سلیقه ای. چرا که همه مبانی و روشهای دین به هم پیوسته اند و گسست یکی بقیه را نیز از بین می برد! مثلاً منِ مسلمان نمی توانم بگویم من نماز می خوانم ولی دروغ هم می گویم، غیبت هم می کنم!
حجاب و کیفیت آن
اگر فرض کنیم مسلمانیم، ملاک عمل ما قرآن و عمل پیامبر اسلام است. همه کارهایی که مکلف به انجام آنها هستیم و موسومند به واجبات و همه کارهایی که از انجام آنها نهی شده ایم و اصطلاحاً محرمات هستند، مستقیماً از قرآن نشأت گرفته اند. می ماند کیفیت انجام آنها و اختلاف دقیقاً از همین جا ناشی می شود!
بگذارید در مورد حجاب حرف بزنیم. در قرآن در دو سوره مستقیماً به حجاب اشاره شده است. یکی سوره احزاب آیه 59 و دیگری سوره نور آیه 31. آنچه مسلماً در این دو آیه مد نظر است، یک نوع پوشش خاص است و گرنه لباس پوشیدن که از مدتها قبل از اسلام وجود داشت!
طبق ترجمه لفظ به لفظ، این پوشش باید طوری باشد که همه اندام مگر آن قسمتی را که قهراً آشکار می شود، بپوشاند و زینتهای زن را آشکار نسازد. بنابراین لباسهایی که حجم اندام را نشان می دهند، جزء این پوشش قرار نمی گیرند. در مورد لباس که قضیه تقریباً روشن است. در مورد مو هم دقت در این دو آیه لزوم وجود آن را برای یک فرد مسلمان ثابت می کند ولی اگر هم شک و شبهه ای باشد، رفتار پیامبر و زنان آن زمان ملاک عمل قرار می گیرد چرا که پیامبر مجری و متولی اجرای صحیح احکام بوده است. همانطوری که در مورد اکثر احکام عملی که کیفیت انجام آنها در قرآن نیامده است، حتی احکام روزمره مثل نماز خواندن، ملاک عمل قرار می گیرد.
بنابراین هر پوششی که این منظور را محقق سازد، حجاب محسوب می شود. در نتیجه هرگز نمی توانیم بگوییم فقط چادر حجاب است، تازه اگر آن را بدعت ندانیم (!!!). رنگ نیز به هیچ عنوان محدودیت ندارد و حتی می دانیم که رنگ مشکی در اسلام ناپسند و مکروه است!
آنچه مسلم است، حجاب داشتن به هیچ وجه کار راحتی نیست. ولی با توجه به دلایلی که ذکر شد، اگر من اسلام را به همان شیوه آگاهانه ای که گفتم، پذیرفته باشم، این را نیز باید بپذیرم. من نمی توانم بگویم همه کار انجام می دهم ولی حجاب را قبول ندارم چون کار سختی است! مگر نماز خواندن یا سی روز روزه گرفتن آسان است؟! پس چرا آنها را می پذیرم و این یکی را نه؟!
علاوه بر همه این ها، فطرت انسان و کمال طلبی آن است. انسان کمال جو، چه مرد و چه زن، هرگز راضی نمی شود، به هیچ طریقی مورد استفاده ابزاری قرار گیرد چه رسد به اینکه وسیله اطفاء شهوت انسان نمایان حیوان صفت قرار گیرد.
حجاب حکومتی
همه آنچه ذکر شد، یک پیش شرط اساسی دارند. انتخاب و پذیرش دین اسلام با طیب خاطر و نه زور و اجبار. اگر من نخواهم مسلمان باشم، مسلماً نمی خواهم حجاب داشته باشم. اجبار حکومتها جز خراب کردن اصل قضیه و ایجاد نفرت و دین گریزی، هیچ نتیجه دیگری ندارد. همانطوری که دیدیم در این 28 سال ضرب و زور هیچ نتیجه ای نداشت! اگر قانون است باید چارچوب داشته باشد و حدود آن روشن باشد. هر چند این قانون از پایه و اساس اشکال دارد. آیا انتظار دارید زنی که شخصیتش با برخوردهای ناروای مأموران حکومتی، خرد می شود، به حجاب گرایش پیدا کند؟! تارخ بارها شاهد اعمال زور حکومتها در زندگی افراد بوده است ولی آنچه روشن است این است که حتی اگر در مقطع کوتاهی موفق به کنترل جامعه شده، باز فشار توده ها و جنبش آنها، اوضاع را برگردانده است. میل عمومی، اگر هم درست نباشد، قدرتمند است. حیف که هیچ وقت از تاریخ درس نمی گیریم!