● شرح حال!

سوختم، سوختنی! :((
انگشتم به طرز فجیعی سوخت! چیزی بین کباب شدن و جزغاله شدن! اتفاق خاصی نبود ها! این سینی داغِ فر ناگهان هوس کرد انگشت ما را ببوسد! رمانتیک است دیگر، چه می شود کرد! الان هم چیزی نشده، فقط یک تاول ناقابل زده و یک سوزشِ عمیقِ ناچیز دارد! همین!


وقتی احساسات زنانه ام شکوفا می شود!
من فکر می کنم مادر شدن قشنگ ترین اتفاق دنیاست! ناگهان همه وجود و زندگی ات می شود یک بچه، بچه ای که در وجود خودت شکل گرفته و پرورش یافته! اصلاً خودِ توست ولی عجیب است که از خودت بیشتر دوستش داری! یک عشق اصیل و جاودانی. چقدر لذت بخش است در آغوش کشیدن و بوسیدن موجودی که برای دوست داشتنش حد و مرزی نمی شناسی!



پی نوشت بی ربط: امروز دیگر هیچ روز خاصی نبود و فردا نیز!



+ | Balatarin Delicious Twitter FriendFeed | | 0 خاطره