● سفرنامه یونان - 3
بعد از گذشت چهار روز اقامت در شهر آتن، ندیدن معروفترین بنای تاریخی اون نوبر بود والله! این دفعه دیگه خودمون نقشه به دست راه افتادیم رفتیم گردش و بازدید! فقط ماندانا میدونه من چقدر استادم تو نقشهخونی و جهتیابی! عمه جان هم که بدتر از من!
آکروپلیس البته سرراست بود. چون یه ایستگاه مترو دقیقاً کنارش وجود داشت. بنابراین برای اولین بار گم نشدیم! ولی وقتی رسیدیم با یه صف عریض و طویل مواجه شدیم برای خرید بلیت! اونم تو اون گرما! قیمت بلیت 12 یورو بود. چیزی حدود 30 برابر نرخ بلیت تخت جمشید خودمون!
اصلیترین قسمت اون، Parthenon، روی ارتفاع قرار داره و باید یه مسیری رو بریم تا برسیم اون بالا! قدیما کلاً به ارتفاع علاقه داشتن انگار! تخت جمشید هم همینطوریه! برای اطلاعات بیشتر در مورد آکروپلیس خودتون تشریف ببرید مطالعه بکنید زیاد بیکار بشینید خوب نیست! من فقط حواشی رو عرض میکنم! P:
بنده هیچ نوع امکانات ویژهای در طول مسیر مشاهده نفرمودم! تک و توک آبسردکنهایی که به فواصل طولانی وجود داشت، آبگرمکن بودن! سطل آشغال خیلی کم بود! خبری از نقشه و بروشور نبود! البته یه سری نگهبان گذاشته بودن که مبادا کسی به چیزی دست بزنه یا وارد حریمی بشه. معرفی مکانها هم روی صفحههای فلزی بود که حس خوندشون نبود تو اون گرما!
آکروپلیس برای کسانی که به بناهای تاریخی علاقه دارن، مکان خیلی جذابیه. ولی در برابر عظمت تخت جمشید جداً چیزی نیست! باور کنید اینو از روی احساسات ناسیونالیستی نداشتهم نمیگم. واقعاً همینطوره! ولی نمیدونید چه سیل توریستی اونجا بود با اونهمه بیامکاناتی و اونهمه گرما! آدم دلش میسوزه از اینهمه خلوتی تخت جمشید!
پایین اومدنه به زور یه مغازه تو محوطه پیدا کردیم. آب گرم بهمون داد با یه لیوان آب پرتقال جمعاً به مبلغ 5 یورو!!! یاد کافی شاپ و بستنی تخت جمشید بخیر!
عصر هنگام تشریف بردیم برای دیدن مقبره سرباز گمنام در میدان معروف Sintagma و مراسم نمایشی تعویض سربازها. یعنی اینا با مقبره سرباز گمنامشون هم جذب توریست میکنن! دو تا سرباز در دو طرف مقبره وایسادن با لباسهای ویژه. بعد این سربازا اصلاً تکون نمیخورن به هیچ وجه. آدم فکر میکنه پلک هم نمیزنن حتی! خلاصه تا یک ساعت این بیچارهها مجسمهن! بعد از یک ساعت طی مراسمی عوض میشن. هر یک ساعت به یک ساعت این مراسم هست و ملت هم جمع میشن نگاه میکنن و عکس و فیلم و اینا.
البته در این مکان یه مشکل عمده وجود داشت! انبوه کبوترانی که به هیچ وجه از آدمیزاد نمیترسیدن و محال بود از جلوی پات بپرن! بنابراین اینجانب اصلاً به این مکان نزدیک نشدم و عکسها کلاً توسط عمه جان گرفته شده! منم فقط فیلم مراسم رو دیدم. چون از اون فاصلهای که من ایستاده بودم چیز زیادی معلوم نبید!
توی همون میدون یه مرکز خرید وجود داشت که به اونم یه سری زدیم. جلوی مغازهها ملت وایساده بودن به نمایش و اجرای موسیقی و شعبدهبازی و اینا و اینطوری پول جمع میکردن. جالب بود!
ادامه دارد!
آکروپلیس البته سرراست بود. چون یه ایستگاه مترو دقیقاً کنارش وجود داشت. بنابراین برای اولین بار گم نشدیم! ولی وقتی رسیدیم با یه صف عریض و طویل مواجه شدیم برای خرید بلیت! اونم تو اون گرما! قیمت بلیت 12 یورو بود. چیزی حدود 30 برابر نرخ بلیت تخت جمشید خودمون!
اصلیترین قسمت اون، Parthenon، روی ارتفاع قرار داره و باید یه مسیری رو بریم تا برسیم اون بالا! قدیما کلاً به ارتفاع علاقه داشتن انگار! تخت جمشید هم همینطوریه! برای اطلاعات بیشتر در مورد آکروپلیس خودتون تشریف ببرید مطالعه بکنید زیاد بیکار بشینید خوب نیست! من فقط حواشی رو عرض میکنم! P:
بنده هیچ نوع امکانات ویژهای در طول مسیر مشاهده نفرمودم! تک و توک آبسردکنهایی که به فواصل طولانی وجود داشت، آبگرمکن بودن! سطل آشغال خیلی کم بود! خبری از نقشه و بروشور نبود! البته یه سری نگهبان گذاشته بودن که مبادا کسی به چیزی دست بزنه یا وارد حریمی بشه. معرفی مکانها هم روی صفحههای فلزی بود که حس خوندشون نبود تو اون گرما!
آکروپلیس برای کسانی که به بناهای تاریخی علاقه دارن، مکان خیلی جذابیه. ولی در برابر عظمت تخت جمشید جداً چیزی نیست! باور کنید اینو از روی احساسات ناسیونالیستی نداشتهم نمیگم. واقعاً همینطوره! ولی نمیدونید چه سیل توریستی اونجا بود با اونهمه بیامکاناتی و اونهمه گرما! آدم دلش میسوزه از اینهمه خلوتی تخت جمشید!
پایین اومدنه به زور یه مغازه تو محوطه پیدا کردیم. آب گرم بهمون داد با یه لیوان آب پرتقال جمعاً به مبلغ 5 یورو!!! یاد کافی شاپ و بستنی تخت جمشید بخیر!
عصر هنگام تشریف بردیم برای دیدن مقبره سرباز گمنام در میدان معروف Sintagma و مراسم نمایشی تعویض سربازها. یعنی اینا با مقبره سرباز گمنامشون هم جذب توریست میکنن! دو تا سرباز در دو طرف مقبره وایسادن با لباسهای ویژه. بعد این سربازا اصلاً تکون نمیخورن به هیچ وجه. آدم فکر میکنه پلک هم نمیزنن حتی! خلاصه تا یک ساعت این بیچارهها مجسمهن! بعد از یک ساعت طی مراسمی عوض میشن. هر یک ساعت به یک ساعت این مراسم هست و ملت هم جمع میشن نگاه میکنن و عکس و فیلم و اینا.
البته در این مکان یه مشکل عمده وجود داشت! انبوه کبوترانی که به هیچ وجه از آدمیزاد نمیترسیدن و محال بود از جلوی پات بپرن! بنابراین اینجانب اصلاً به این مکان نزدیک نشدم و عکسها کلاً توسط عمه جان گرفته شده! منم فقط فیلم مراسم رو دیدم. چون از اون فاصلهای که من ایستاده بودم چیز زیادی معلوم نبید!
توی همون میدون یه مرکز خرید وجود داشت که به اونم یه سری زدیم. جلوی مغازهها ملت وایساده بودن به نمایش و اجرای موسیقی و شعبدهبازی و اینا و اینطوری پول جمع میکردن. جالب بود!
ادامه دارد!