● برای ...
برای رحمت بی انتها، پروردگارم
چه می توانم بگویم وقتی زبان از وصف لطف بی پایانت قاصر است؟ وقتی واژه ای برای بیان مهربانی ات وجود ندارد؟ وقتی قلم را یارای نوشتن نیست، آنگاه که سخن از تو به میان می آید؟
نازنین پروردگارم! اگر تمام ثانیه ها و لحظه ها یم با ذکر شکر و سپاس تو سپری شود، باز هم حتی به اندازه سر سوزنی نمی تواند شایسته کرم بی منتهایت در حقم باشد.
من معجزه ات را دیدم. در روزی که ناامید و خسته، زیر تازیانه های غم و اندوه بودم، معجزه ات را دیدم. این بار از اعماق وجودم فهمیدم که از رگ گردن به من نزدیکتری و آنقدر مهربان و رحیمی که طاقت دیدن اشکهای بنده گناهکارت را نداری.
سپاس. هزاران بار سپاس، ای مهربان ترین مهربانان!
برای عزیزتر از جانم، پدرم
عزیز دل و آرام جانم، پدر مهربانم! می دانی که تاب و توان دیدن تن بیمارت را ندارم؟ می دانی چشمانم تحمل نگاه مظلومت را ندارد؟ می دانی آنقدر دوستت دارم که حاضرم روزی ده بار بمیرم ولی تو را زنده و سالم ببینم؟
پدر عزیزم! گرمای وجودت، صدای مهربانت، نگاه زیبایت و طنین پر ابهت گامهایت را با گرانبهاترین متاع دنیا عوض نمی کنم. تو مهرت را بی دریغ به ما ارزانی داشتی و عشق زیبایت را بی چشمداشت نثارمان کردی. بدان که هرگز نمی توانم حتی یک روز بدون حضور عزیز و پرمحبتت دوام بیاورم. پس باش و چون کوهی استوار دستان گرم و مهربانت را تکیه گاه ناتوانیهایم قرار بده. دوستت دارم و بهترین و پرشکوهترین عاشقانه هایم را نثار خاک پایت می کنم.
پروردگارا! تو را به جلال و جبروتت قسم، سایه هیچ پدر و مادری را از سر فرزندانشان مگیر. آمین!
برای مهربان دوستانم
وقتی لبخند ساده ای می تواند پلی محکم از دوستی بین انسانها برقرار کند، پس محبتها و لطفهای شما دوستان عزیزم چه ها که نمی کند! می دانید چقدر قوت قلبم بودید؟ می دانید با هر پیام و کلامتان چقدر نور امید را در دلم روشن کردید؟ می دانید چه مرهم شفادهنده ای برای دل پردردم بودید؟ می دانید آرامبخش ذهن مشوشم بودید؟ و از همه مهمتر، می دانید دعاهای خالصانه تان به درگاه ایزد منان، چقدر راهگشا بود؟
آری دوستان خوبم! من سرافرازم از داشتن دوستانی چون شما. نمی توانم آنچنان که شایسته است از شما سپاسگزاری کنم، ولی بدانید صورت محبتتان در تار و پود ذهنم تا ابد نقش خواهد بست و ماندگار خواهد ماند.
چه می توانم بگویم وقتی زبان از وصف لطف بی پایانت قاصر است؟ وقتی واژه ای برای بیان مهربانی ات وجود ندارد؟ وقتی قلم را یارای نوشتن نیست، آنگاه که سخن از تو به میان می آید؟
نازنین پروردگارم! اگر تمام ثانیه ها و لحظه ها یم با ذکر شکر و سپاس تو سپری شود، باز هم حتی به اندازه سر سوزنی نمی تواند شایسته کرم بی منتهایت در حقم باشد.
من معجزه ات را دیدم. در روزی که ناامید و خسته، زیر تازیانه های غم و اندوه بودم، معجزه ات را دیدم. این بار از اعماق وجودم فهمیدم که از رگ گردن به من نزدیکتری و آنقدر مهربان و رحیمی که طاقت دیدن اشکهای بنده گناهکارت را نداری.
سپاس. هزاران بار سپاس، ای مهربان ترین مهربانان!
برای عزیزتر از جانم، پدرم
عزیز دل و آرام جانم، پدر مهربانم! می دانی که تاب و توان دیدن تن بیمارت را ندارم؟ می دانی چشمانم تحمل نگاه مظلومت را ندارد؟ می دانی آنقدر دوستت دارم که حاضرم روزی ده بار بمیرم ولی تو را زنده و سالم ببینم؟
پدر عزیزم! گرمای وجودت، صدای مهربانت، نگاه زیبایت و طنین پر ابهت گامهایت را با گرانبهاترین متاع دنیا عوض نمی کنم. تو مهرت را بی دریغ به ما ارزانی داشتی و عشق زیبایت را بی چشمداشت نثارمان کردی. بدان که هرگز نمی توانم حتی یک روز بدون حضور عزیز و پرمحبتت دوام بیاورم. پس باش و چون کوهی استوار دستان گرم و مهربانت را تکیه گاه ناتوانیهایم قرار بده. دوستت دارم و بهترین و پرشکوهترین عاشقانه هایم را نثار خاک پایت می کنم.
پروردگارا! تو را به جلال و جبروتت قسم، سایه هیچ پدر و مادری را از سر فرزندانشان مگیر. آمین!
برای مهربان دوستانم
وقتی لبخند ساده ای می تواند پلی محکم از دوستی بین انسانها برقرار کند، پس محبتها و لطفهای شما دوستان عزیزم چه ها که نمی کند! می دانید چقدر قوت قلبم بودید؟ می دانید با هر پیام و کلامتان چقدر نور امید را در دلم روشن کردید؟ می دانید چه مرهم شفادهنده ای برای دل پردردم بودید؟ می دانید آرامبخش ذهن مشوشم بودید؟ و از همه مهمتر، می دانید دعاهای خالصانه تان به درگاه ایزد منان، چقدر راهگشا بود؟
آری دوستان خوبم! من سرافرازم از داشتن دوستانی چون شما. نمی توانم آنچنان که شایسته است از شما سپاسگزاری کنم، ولی بدانید صورت محبتتان در تار و پود ذهنم تا ابد نقش خواهد بست و ماندگار خواهد ماند.