● من به بی سامانی، باد را می مانم!

اول :
نیست رنگی که بگوید با من
اندکی صبر سحر نزدیکست
هر دم این بانگ برآرم از دل:
وای این شب چقدر تاریک است!
" سهراب سپهری
"

دوم :
یه پروژه کاری دارم که تو همه مراحل جمع آوری اطلاعاتش خودم حضور و نظارت داشتم. کارفرمای گرامی هم لطف کردن و پیشاپیش، یعنی قبل از اینکه من کار رو تموم کنم، همه حقوقم رو پرداخت کردن. حالا من موندم و کلی کارای انجام نداده این پروژه و وقت کم! همه پولش هم که خرج این دانشگاهِ کوفتی شد.
از طرف دیگه کلاسها هم شروع شده و استادهای محترم! هم کلی کار و تحقیق و امتحان و مقاله و هزار کوفت و زهرمار دیگه تعیین کردن. این ترم بهار هم که کوتاهه و همش تعطیل و بنابراین بازم من موندم و کارای این ترم و وقت کم! راستی همینجا یه خواهشی کنم. اگر کسی میتونه تو زمینه سِرچ مقالات علمی منو راهنمایی کنه، خیلی ممنون میشم که بهم بگه.
این رسم خونه تکونی هم عجب رسم وقت گیریه ها! تو کل هفته ما یه پنجشنبه و جمعه خونه هستیم و میخوایم به کارای عقب مونده مون برسیم ولی مگه میذارن! جارو و دستمال دادن دستمون و گفتن زودباش، یا کمک میکنی یا حق نداری غُر بزنی که چرا خونه تمیز نیست! هر جا هم که میری تمیز کنی، یه عالمه گرد و خاک و بدتر از همه دوده لعنتی حواله میشه به سمت ریه ها. کم تو این شهر سرب میل می کنیم، اینم بهش اضافه شد. کارای اینجوری هم که تمومی نداره! دوباره من موندم و کلی اتاق تمیز نشده و وقت کم! از هر نوع پیشنهاد همکاری به شدت استقبال می شود! :))

سوم :
اگه شما مجبور باشید از بین " مسافرت به شمال و گردش و خوشگذرانی به قیمت مرخصی گرفتن از کار و در نتیجه از دست دادن کلاسهای دانشگاه " و " ماندن در تهران و رسیدگی به همه کارهای عقب افتاده و حفظ مرخصی برای رفتن به کلاس " یکی رو انتخاب کنید، کدومشو ترجیح میدید؟!!!


پ.ن. :
بدجوری دارم تو عدد 3 در جا می زنم!!!
+ | Balatarin Delicious Twitter FriendFeed | | 0 خاطره