● زنم ... عشقم!
چهارشنبه سوری رو دیدم. نمی دونم به خاطر این بود که فیلمو دیر دیدم یا به علت اینکه خیلی ازش تعریف شنیده بودم که اونجوری که فکر می کردم نبود. خودم حدس می زنم که توقعم بالا رفته بود و الا اینهمه آدم فیلمو دیدن و همشون هم تعریف و تمجید کردن. از این به بعد یادم باشه تا نون تازه است بخورمش و هی معطل نکنم تا آخر سر بیات شه!!!
درباره فیلم و بازیها و بازیگران، به اندازه کافی صحبت شده. علتها و ریشه ها هم به این سادگیها قابل کنکاش نیست. من فقط یکی دو سؤال به ذهنم رسید که گفتم بگم شاید به جواب رسیدم:
چرا به نظر میاد که مردان بین زن رسمی شون و زنی که دوستش دارن تمایز قائلن؟ بذارید یه جور دیگه بگم. مردها ( مرد ایرانی ) وقتی که میخوان ازدواج کنن، به دنبال دخترایی میگردن که به قول خودشون نجیب و سنگین و خانواده دار باشن و خلاصه اینکه قابلیت اینو داشته باشن که مادر خوبی برای بچه شون باشن. ناگفته نماند که این زن باید زنی باشه که لباسهای ساده بپوشه، آرایش نکنه، بلند بلند نخنده و ... . از طرف دیگه اگر بعد از ازدواج سر و گوششون بجنبه و دلشون بخواد که علاوه بر زن رسمی شون یه زن دیگه هم تو زندگی شون باشه، اون زن باید حتماً خوشگل باشه، به خودش برسه، شیک و تر و تمیز باشه و ... .
به طور کلی زنی که به شکل رسمی عقدش می کنن و زنی که باید کدبانو، با سلیقه، خانه دار، مادر و مطیع باشه، زنی است که به این شکل معرفی میشه: " زنم " ، و در مقابل زنی که رسماً عقد نکردن و زنی که باید زیبا، طناز، پرعشوه وصکصی باشه، زنی که هرگز شایسته این نیست که مادر فرزندشون باشه، زنی است که به این شکل معرفی میشه: " عشقم " !
حالا سؤال من اینه: نمیشه همسر گرامیتون همون عشق زندگی تون باشه؟!
فرض کنید شما ( چه زن، چه مرد ) با کسی که مطابق با معیارهاتون بوده و دوستش داشتین ازدواج کردین. بعد از ازدواج هم با اینکه کمی برای هم تکراری میشید ولی باز هم از زندگی تون راضی هستید. یه زندگی معمولی و روتین. اگر بر حسب اتفاق با آدمی آشنا بشید که با توجه به طرز فکر حالاتون و ایده ها و آرمانهای جدیدتون، آدمیه که احساس نیاز بهش می کنید و دوست دارید که در کنارش باشید و حضورش بهتون آرامش میده، تکلیف چیه؟! اگر با اون رابطه برقرار کنید که خائن محسوب میشید. اگر هم که ترکش کنید، آروم و قرار ندارید و زندگی تون تبدیل میشه به یک اجبار طولانی، خسته کننده و خالی از هرگونه رفاقت و صداقت. تو همچین شرایطی که احتمال وقوعش چندان کم هم نیست، چکار باید کرد؟ واقعاً راهی وجود داره که بدون تبعات وحشتناک باشه؟ آیا انتخابی هست که شما رو نابود نکنه؟!
درباره فیلم و بازیها و بازیگران، به اندازه کافی صحبت شده. علتها و ریشه ها هم به این سادگیها قابل کنکاش نیست. من فقط یکی دو سؤال به ذهنم رسید که گفتم بگم شاید به جواب رسیدم:
چرا به نظر میاد که مردان بین زن رسمی شون و زنی که دوستش دارن تمایز قائلن؟ بذارید یه جور دیگه بگم. مردها ( مرد ایرانی ) وقتی که میخوان ازدواج کنن، به دنبال دخترایی میگردن که به قول خودشون نجیب و سنگین و خانواده دار باشن و خلاصه اینکه قابلیت اینو داشته باشن که مادر خوبی برای بچه شون باشن. ناگفته نماند که این زن باید زنی باشه که لباسهای ساده بپوشه، آرایش نکنه، بلند بلند نخنده و ... . از طرف دیگه اگر بعد از ازدواج سر و گوششون بجنبه و دلشون بخواد که علاوه بر زن رسمی شون یه زن دیگه هم تو زندگی شون باشه، اون زن باید حتماً خوشگل باشه، به خودش برسه، شیک و تر و تمیز باشه و ... .
به طور کلی زنی که به شکل رسمی عقدش می کنن و زنی که باید کدبانو، با سلیقه، خانه دار، مادر و مطیع باشه، زنی است که به این شکل معرفی میشه: " زنم " ، و در مقابل زنی که رسماً عقد نکردن و زنی که باید زیبا، طناز، پرعشوه وصکصی باشه، زنی که هرگز شایسته این نیست که مادر فرزندشون باشه، زنی است که به این شکل معرفی میشه: " عشقم " !
حالا سؤال من اینه: نمیشه همسر گرامیتون همون عشق زندگی تون باشه؟!
فرض کنید شما ( چه زن، چه مرد ) با کسی که مطابق با معیارهاتون بوده و دوستش داشتین ازدواج کردین. بعد از ازدواج هم با اینکه کمی برای هم تکراری میشید ولی باز هم از زندگی تون راضی هستید. یه زندگی معمولی و روتین. اگر بر حسب اتفاق با آدمی آشنا بشید که با توجه به طرز فکر حالاتون و ایده ها و آرمانهای جدیدتون، آدمیه که احساس نیاز بهش می کنید و دوست دارید که در کنارش باشید و حضورش بهتون آرامش میده، تکلیف چیه؟! اگر با اون رابطه برقرار کنید که خائن محسوب میشید. اگر هم که ترکش کنید، آروم و قرار ندارید و زندگی تون تبدیل میشه به یک اجبار طولانی، خسته کننده و خالی از هرگونه رفاقت و صداقت. تو همچین شرایطی که احتمال وقوعش چندان کم هم نیست، چکار باید کرد؟ واقعاً راهی وجود داره که بدون تبعات وحشتناک باشه؟ آیا انتخابی هست که شما رو نابود نکنه؟!