● پچ پچ های دخترونه ;))

_ چند روز پیش محراب رو دیدم با خانومش و دخترش! حسابی یاد روزای مدرسه افتادم و کلی خنده ام گرفت. یادمه اون وقتها تو مدرسه بین دخترا، کشته مرده زیاد داشت ( شاهد هم دارم ;)) ). مثلاً خوشتیپ محل بود. مونا که خودشو می کشت براش. هر جا می رسید، رو دیوارای کلاس، رو تخته سیاه، رو میز و نیمکتها و ... ، می نوشت M.M ، یعنی مونا و محراب! :))
قسمت کمدی ماجرا اونجا بود که دختر کوچولوش هی دورش می دوید و بابا بابا می کرد! عشقولانه بچه ها حالا دیگه بابا شده بود! :))) ......... نمی دونم خود مونا الان کجاست و چکار داره می کنه! یادش بخیر ...

_ سه گروه آدم هستن که بدجوری حالمو به هم می زنن:
1.آدمای مغرور.
2.مردا و پسرایی که دارن با یه خانوم ( همسرشون یا دوست دخترشون ) راه می رن ولی چشمشون مدام اینور اونور کار می کنه.
3.خانومهایی که به مردهای متأهل ابراز علاقه می کنن.

_ هر بار که میام جلوی کامپیوتر می شینم، این آقای شاهرخ خان، با تیپها و فیگورهای مکش مرگ ما، از سمت راست زل می زنه به منو نمیذاره حواسم به کار خودم جمع باشه! ;)) معلوم نیست اون دختری که قبل از ما اینجا بوده ( شک ندارم دختر بوده ;)) ) چرا اینقدر به ایشون ارادت داشته! من اصلاً خونه خودمونو میخوااااااااااااااام. اینجا رو دوست ندارم :(( هر چقدر هم میگذره بهش عادت نمی کنم. کاش هر چه زودتر اسفند بشه!!!

_ مرتبط با بند اول!!! : خیلی دلم هوای گیلزاد رو کرده. کاش میشد دوباره ببینمش. نمیدونم اصلاً منو یادش هست یا نه. تا حالا حتماً شوهر کرده، بچه هم داره. یعنی الان هم مثل اون وقتها پر شور و هیجان و با حال هست یا روزگار اونو هم عوض کرده؟!!!

_ این پسرا چرا فکر می کنن خیلی بامزه و باحال هستن؟!!! از اون طرف به دخترا میگن که شما به ترک دیوار هم می خندین از این طرف خودشون با یه چیزای مسخره و بی مزه ای از خنده غش می کنن که آدم انگشت به دهن می مونه! کلاً همیشه فکر می کنن آخرشن. تو رو خدا یکی بیاد حالیشون کنه که اولش هم نیستن. پلیز! :)) :P







پ. ن. : فکر می کنید حالم خیلی بده؟!!!

+ | Balatarin Delicious Twitter FriendFeed | | 0 خاطره