● نادر ابراهیمی

صادقانه بگم که من نادر ابراهیمی رو تا قبل از وفاتش نمی شناختم. از معدود نویسنده‌های معروفی بود که ما اثری از آثارش رو تو کتابخونه‌مون نداشتیم. ولی بعد از اینکه از دنیا رفت و همه در موردش نوشتن و تعریف کردن، کنجکاو شدم که آثارش رو بخونم. این بود که سه تاشو از یکی از بچه‌ها گرفتم و خوندم.

بار دیگر شهری که دوست می‌داشتم

"ما هرگز از آنچه نمی‌دانستیم و از کسانی که نمی‌شناختیم ترسی نداشتیم. ترس، سوغات آشنایی‌هاست".

با این کتابش شروع کردم. مجموعه نامه‌های عاشقانه بسیار زیبا به هلیا. هم عنوانش رو خیلی دوست داشتم و هم خیلی از جملاتش رو. کتاب خلاقانه‌ای بود. داستان رو باید خودت کشف می‌کردی از لابه‌لای نامه‌ها. هیچ چیز صریح و مستقیم نبود. با اینکه کتابی که داشتم می‌خوندم، کتاب قدیمی‌ای بود ولی خیلی از جملاتش منطبق بر زندگی امروز هم بود اتفاقی که در "یک عاشقانه آرام" هم افتاد.
وقتی آدم کتاب عاشقانه می‌خونه با خیلی از احساسات نویسنده هم‌ذات پنداری می‌کنه. حتی اگر هیچ‌وقت عاشق نبوده باشه!‌:

"اینک انتظار، فرسایش زندگی است. باران فرو خواهد ریخت و تو هرگز به انتظارت کلامی نخواهی داشت که بگویی. زمین‌ها گِل خواهد شد و تو در قلب یک انتظار خواهی پوسید". و تو در قلب یک انتظار خواهی پوسید. خواهی پوسید. راست میگه!

"هلیا! برای دوست داشتنِ هر نفس زندگی، دوست داشتن هر دم مرگ را بیاموز برای ساختن هر چیز نو، خراب کردن هر چیز کهنه را و- برای عاشقِ عشق بودن، عاشقِ مرگ بودن را".

بار دیگر شهری که دوست داشتم- نادر ابراهیمی- انتشارات روزبهان- 12500 ریال



یک عاشقانه‌ی آرام

"به امید بازگردیم- قبل از آنکه ناامیدی، نابودمان کند".

خیلی طول کشید تا این کتاب رو خوندم. واقعاً انگار آرام بود. پُر بود از جملات قشنگ ولی کشش و گیرایی یک داستان رو نداشت. خیلی کند و یکنواخت بود. به نظر من زیادی ایده‌آل گرایانه بود. خوندن این کتاب همزمان شد با دوران منحوس انتخابات و ماجراهاش. چیزهایی که گفته شده بود از دوران قبل از انقلاب و زندان و شکنجه اون دوران خیلی شبیه بود به حوادث دوران خود ما. جالب بود: تاریخ تکرار می‌شود!

"هیچ چیز مثل خود استبداد، استبداد را رسوا نمی‌کند".

"چقدر می‌خندیدند؛ اما نه از ته قلب. اصلاً قلبی در کار نبود. غالباً عصبی بودند و افسرده، گرچه بسیار هم احمق و تا حد زیادی عقب افتاده‌ی ذهنی. من هرگز شکنجه‌گری که بیمار روانی نباشد، ندیدم".

این جمله رو هم خیلی دوست داشتم چون عین واقعیته:

"دلگیر نشدن، کار آسانی نیست. ظرفیت می‌خواهد. هرکس که گفت «من ابداً دلگیر نمی‌شوم» بدان که از ارتفاع دلگیری محض می‌گوید".

یک عاشقانه آرام- نادر ابراهیمی- انتشارات روزبهان- 19500 ریال

حکایت آن اژدها

این کتاب، مجموعه چند داستان کوتاه بود. به شدت سیاسی و پُر از استعاره و کنایه. این رو از دوتای قبلی بیشتر دوست داشتم. حتی اون داستانهایی‌ش که راجع به جنگ بود با اینکه خیلی تلخ و گاه تکاندهنده بود. توی اون داستان "مُچ" رسماً داشتم تو سرویس اداره گریه می‌کردم! با اینکه اصلاً نمی‌خواستم! به هر حال انتخاب یک جمله برای نمونه از این کتاب کار سختی بود. ولی من ترجیح دادم از داستان "تنها در قلب" که یک سفرنامه بود و از زبان خود مرحوم ابراهیمی نقل شده بود، یه جمله بیارم. چیزی که دوستش داشتم:

"بچه‌ها جوش می‌زنند و هول، که ما را بیشتر ببینند و بهتر: دوربین یه دست‌های آواره را، به این خیال که کارمان زرپ زرپ عکس انداختن است. مثل توریست‌های خنگ آمریکایی- از هر چه لُخت و پاپتی هست و هر چه مافنگی و مریض؛ اما آی بدم می‌آید از این لندهورهای ناقص‌العقل که تا یک آدم کورمکوری پیدا می‌کنند یا یک الاغ سوار، دوربین‌شان را سیخ می‌کنند؛ یعنی که مثلاً شعور انتخاب موضوع دارند، که توی کله‌هایشان، پهن هم پیدا نمی‌کنی چه برسد به شعور".

حکایت آن اژدها- مجموعه ده داستان کوتاه- نادر ابراهیمی- انتشارات هاشمی- 15000 ریال

خدایش بیامرزاد.

Labels: , ,

+ | Balatarin Delicious Twitter FriendFeed | | 0 خاطره