● سفرنامه حج - قسمت اول
با اینکه هر سفری هیجان خاص خودش رو داره ولی من فکر میکنم راهیان سفر حج هیجان مضاعفی دارن. به خصوص برای کسانی که اولین باره به این سفر میرن این هیجان میتونه چند برابر باشه. حداقل برای من که اینطوری بود. اغراق نمیکنم اگر بگم که یک ماه آخر (از زمان ثبت نام به مدت دو سال) خیلی کند میگذشت بس که دلم میخواست زودتر برم ببینم چه خبره!
ما ساعت 4 بامداد روز پنجشنبه پرواز داشتیم ولی باید از ساعت 12 در فرودگاه حاضر میشدیم. من چهارشنبه رو هم به مرخصی طولانی 9 روزه م اضافه کردم و ترجیح دادم به کار و بارم برسم. پروسه طولانی و خستهکنندهایه این انتظار پرواز. اونم تو شب که حسابی خوابتو مختل میکنه و بدن رو خسته و کوفته! پرواز ما، پرواز سعودی بود و خوشبختانه بدون تأخیر. جالبه که در پرواز سعودی، مسافر شماره صندلی نداره! یعنی هر کی هر جا رسید و خواست باید بشینه. بنابراین اگه دیر بری توهواپیما هر جا خالی بود باید بشینی!!! من نمیدونم یعنی یه شماره صندلی رو کارت پرواز زدن اینقدر سخته! مهماندران زن پرواز سعودی دخترای ترک بودن که حجاب چندان سفت و محکمی هم نداشتن. لباس فرمشون جلیقه وشلوار سرمهای با پیراهن آستین بلند سفیده به علاوه یه شال حریر و کلاه سرمهای.
پرواز ما قبل از اذان صبح بود و بنابراین باید نماز صبح رو در حالت پرواز میخوندیم! نمیدونین ملت چه بلبشویی راه انداخته بودن موقع نماز! میخواستن وایسن تو راهرو هواپیما نماز بخونن اون همه آدم تو هواپیمای ایرباس 300! حالا هر چی این آخونده تو بلندگو میگفت نشسته نمازتونو بخونید اینا گوش نمیدادن! کاسه از آش داغتر! مهماندارا هم کلافه و عصبانی! خلاصه غائله ختم بخیر شد تا صبحانه رو آوردن. تا مدینه حدوداً سه ساعت تو راه بودیم.
ساعت 7 به وقت محلی تو هتل بودیم و قرارشد ساعت 9 صبح صبحانه خورده تو لابی باشیم برای رفتن دسته جمعی به حرم پیغمبر. با اینکه خیلی خسته و هلاک بودیم اما تند تند آماده شدیم برا رفتن. مسجدالنبی در شرق مدینه قرارداره. از هتل ما که در قسمت شمالی مدینه واقع بود تا مسجد پیاده حدود یک ربع راه بود. گرمای هوا از آنچه انتظار داشتم کمتر بود! ولی باز هم خیلی گرم بود. نزدیکترین در که ما از اون وارد شدیم باب 16 بود. قرار بود به عنوان اولین بازدید یه دور کامل بزنیم در حیاط مسجد که در ضمن این دور روحانی کاروان که به عنوان راهنما عمل میکرد، توضیحاتی در مورد مکانهای مختلف تاریخی و اتفاقاتی که در اونها افتاده بود داد. در حقیقت کل مدینه زمان پیغمبر همون مسجدالنبی فعلی بوده.
حس عجیبی بود. تاریخ اسلام مثل فیلم از جلوی چشمم رد میشد. تموم اون چیزایی که یه زمانی خونده یا تو فیلما دیده بودم برام تداعی میشد. ما مرتب مجبور به حرکت بودیم و وقت زیادی برای توقف در مکانهای خاص نبود چون بدجوری به توقف گروههای ایرانی حساس بودن و مدام دستور حرکت میدادن. از دری که ما وارد شده بودیم گنبد خضرا پیدا نبود. تقریباً نصف حیاط مسجد رو طی کردیم تا رسیدیم به جایی که برای اولین بار گنبد سبز پیامبر دیده میشه. با شکوه و دوست داشتنی. حس خوب نزدیکی و قرابت با رسول و امین خدا و بهترین بندگان. آشنا و صمیمی بود نه انگار که برای اولین بار میبینم و حس میکنم.
بعد از زیارت حرکت رو ادامه دادیم به سمت بقیع. بقیع در شرق مسجدالنبی قرار داره و حد فاصل بقیع و حرم پیامبر محله بنی هاشمه. خانه امام سجاد(ع)، امام صادق (ع) و درورودی مسجد که به در خانه حضرت زهرا میرسه هم در همین مسیر واقع شده و اگه اشتباه نکنم قبر پدر پیامبر هم. قبرستان بقیع همین حالا هم قبرستان شهر مدینه است. اینا چون برای هیچ مردهای قبر و سنگ قبر و اینجور چیزا ندارن، جای زیادی لازم ندارن برای اموات و فکر کنم همه رو ، رو هم رو هم خاک میکنن. یعنی شنیدم که مردههای قبلی رو با یه مادهای از بین میبرن و مردههای جدید رو دفن میکنن. من که اطلاع دقیق ندارم. الله اعلم.
همونطور که میدونید قبور مطهر چهار امام شیعه، امام حسن مجتبی، امام سجاد، امام محمد باقر و امام صادق (علیهم السلام) در بقیع قرار داره که هیچ گنبد و بارگاهی هم ندارن. یعنی قبل از وهابیت داشتن ولی تخریب شده. به قول خودشون آثار شرک رو خواستن از بین ببرن! قبور دختران پیامبر، ابراهیم پسر پیامبر، چند تن از همسران پیامبر، مادر حضرت علی، حضرت ام البنین، عباس عموی پیامبر، عقیل برادر حضرت علی، جعفر همسر حضرت زینب، عمههای پیامبر و ... هم در این قبرستان بوده.
در مورد معماری مسجدالنبی بعداً توضیحات بیشتر میدم ولی در مورد حیاط مسجد باید بگم که از سنگهای سفید و تزئینات مشکی و کهربایی استفاده شده و بیشتر حیاط به وسیله چترهایی پوشیده شده که برای حفاظت ملت از تابش طاقتفرسای آفتاب و انعکاس کورکننده نور اون بر سنگهای سفید ساخته شده (ظاهراً این چترها جدیداً نصب شده). چترها متحرک هستن و قراره که روزها باز و شبها بسته باشن که البته من ندیدم شبها هم ببندنشون.
عکاسی و فیلمبرداری تا اونجایی که من دیدم برای همه آزاده به جز ایرانیها! به ایرانیها کلاً زیاد گیر میدن. هر چند من برخورد خشونت آمیزی ندیدم ولی خیلی دیدم که بیخودی گیر میدادن. برای همین من نتونستم اونطوری که دلم میخواد عکس بگیرم. هی میترسیدم بیان دوربینمو بگیرن. دلیل خوب نبودن عکسها هم همینه.
ادامه دارد ...
ما ساعت 4 بامداد روز پنجشنبه پرواز داشتیم ولی باید از ساعت 12 در فرودگاه حاضر میشدیم. من چهارشنبه رو هم به مرخصی طولانی 9 روزه م اضافه کردم و ترجیح دادم به کار و بارم برسم. پروسه طولانی و خستهکنندهایه این انتظار پرواز. اونم تو شب که حسابی خوابتو مختل میکنه و بدن رو خسته و کوفته! پرواز ما، پرواز سعودی بود و خوشبختانه بدون تأخیر. جالبه که در پرواز سعودی، مسافر شماره صندلی نداره! یعنی هر کی هر جا رسید و خواست باید بشینه. بنابراین اگه دیر بری توهواپیما هر جا خالی بود باید بشینی!!! من نمیدونم یعنی یه شماره صندلی رو کارت پرواز زدن اینقدر سخته! مهماندران زن پرواز سعودی دخترای ترک بودن که حجاب چندان سفت و محکمی هم نداشتن. لباس فرمشون جلیقه وشلوار سرمهای با پیراهن آستین بلند سفیده به علاوه یه شال حریر و کلاه سرمهای.
پرواز ما قبل از اذان صبح بود و بنابراین باید نماز صبح رو در حالت پرواز میخوندیم! نمیدونین ملت چه بلبشویی راه انداخته بودن موقع نماز! میخواستن وایسن تو راهرو هواپیما نماز بخونن اون همه آدم تو هواپیمای ایرباس 300! حالا هر چی این آخونده تو بلندگو میگفت نشسته نمازتونو بخونید اینا گوش نمیدادن! کاسه از آش داغتر! مهماندارا هم کلافه و عصبانی! خلاصه غائله ختم بخیر شد تا صبحانه رو آوردن. تا مدینه حدوداً سه ساعت تو راه بودیم.
ساعت 7 به وقت محلی تو هتل بودیم و قرارشد ساعت 9 صبح صبحانه خورده تو لابی باشیم برای رفتن دسته جمعی به حرم پیغمبر. با اینکه خیلی خسته و هلاک بودیم اما تند تند آماده شدیم برا رفتن. مسجدالنبی در شرق مدینه قرارداره. از هتل ما که در قسمت شمالی مدینه واقع بود تا مسجد پیاده حدود یک ربع راه بود. گرمای هوا از آنچه انتظار داشتم کمتر بود! ولی باز هم خیلی گرم بود. نزدیکترین در که ما از اون وارد شدیم باب 16 بود. قرار بود به عنوان اولین بازدید یه دور کامل بزنیم در حیاط مسجد که در ضمن این دور روحانی کاروان که به عنوان راهنما عمل میکرد، توضیحاتی در مورد مکانهای مختلف تاریخی و اتفاقاتی که در اونها افتاده بود داد. در حقیقت کل مدینه زمان پیغمبر همون مسجدالنبی فعلی بوده.
حس عجیبی بود. تاریخ اسلام مثل فیلم از جلوی چشمم رد میشد. تموم اون چیزایی که یه زمانی خونده یا تو فیلما دیده بودم برام تداعی میشد. ما مرتب مجبور به حرکت بودیم و وقت زیادی برای توقف در مکانهای خاص نبود چون بدجوری به توقف گروههای ایرانی حساس بودن و مدام دستور حرکت میدادن. از دری که ما وارد شده بودیم گنبد خضرا پیدا نبود. تقریباً نصف حیاط مسجد رو طی کردیم تا رسیدیم به جایی که برای اولین بار گنبد سبز پیامبر دیده میشه. با شکوه و دوست داشتنی. حس خوب نزدیکی و قرابت با رسول و امین خدا و بهترین بندگان. آشنا و صمیمی بود نه انگار که برای اولین بار میبینم و حس میکنم.
بعد از زیارت حرکت رو ادامه دادیم به سمت بقیع. بقیع در شرق مسجدالنبی قرار داره و حد فاصل بقیع و حرم پیامبر محله بنی هاشمه. خانه امام سجاد(ع)، امام صادق (ع) و درورودی مسجد که به در خانه حضرت زهرا میرسه هم در همین مسیر واقع شده و اگه اشتباه نکنم قبر پدر پیامبر هم. قبرستان بقیع همین حالا هم قبرستان شهر مدینه است. اینا چون برای هیچ مردهای قبر و سنگ قبر و اینجور چیزا ندارن، جای زیادی لازم ندارن برای اموات و فکر کنم همه رو ، رو هم رو هم خاک میکنن. یعنی شنیدم که مردههای قبلی رو با یه مادهای از بین میبرن و مردههای جدید رو دفن میکنن. من که اطلاع دقیق ندارم. الله اعلم.
همونطور که میدونید قبور مطهر چهار امام شیعه، امام حسن مجتبی، امام سجاد، امام محمد باقر و امام صادق (علیهم السلام) در بقیع قرار داره که هیچ گنبد و بارگاهی هم ندارن. یعنی قبل از وهابیت داشتن ولی تخریب شده. به قول خودشون آثار شرک رو خواستن از بین ببرن! قبور دختران پیامبر، ابراهیم پسر پیامبر، چند تن از همسران پیامبر، مادر حضرت علی، حضرت ام البنین، عباس عموی پیامبر، عقیل برادر حضرت علی، جعفر همسر حضرت زینب، عمههای پیامبر و ... هم در این قبرستان بوده.
در مورد معماری مسجدالنبی بعداً توضیحات بیشتر میدم ولی در مورد حیاط مسجد باید بگم که از سنگهای سفید و تزئینات مشکی و کهربایی استفاده شده و بیشتر حیاط به وسیله چترهایی پوشیده شده که برای حفاظت ملت از تابش طاقتفرسای آفتاب و انعکاس کورکننده نور اون بر سنگهای سفید ساخته شده (ظاهراً این چترها جدیداً نصب شده). چترها متحرک هستن و قراره که روزها باز و شبها بسته باشن که البته من ندیدم شبها هم ببندنشون.
عکاسی و فیلمبرداری تا اونجایی که من دیدم برای همه آزاده به جز ایرانیها! به ایرانیها کلاً زیاد گیر میدن. هر چند من برخورد خشونت آمیزی ندیدم ولی خیلی دیدم که بیخودی گیر میدادن. برای همین من نتونستم اونطوری که دلم میخواد عکس بگیرم. هی میترسیدم بیان دوربینمو بگیرن. دلیل خوب نبودن عکسها هم همینه.
ادامه دارد ...