● سفرنامه حج- قسمت چهارم

در ادامه بازدید از اماکن مقدس شهر مدینه، دو جای دیگه رو هم دیدیم.
مسجد الإجابه یا مسجد مباهله در فاصله حدود 400 متری شمال شرقی بقیع قرار داره. مباهله پیامبر (ص) با علمای مسیحی نجران قرار بوده در این محل انجام بشه که علمای مسیحی با دیدن پیامبر و علی و فاطمه و حسن و حسین، از مباهله منصرف میشن و پیامبر هم در این محل مسجدی بنا می‏کنن (مباهله به معناي رهاكردن و قيد و بند چيزي را برداشتن است، همان طور كه ابتهال در دعا يعني تضرع و زاري به درگاه باريتعالي و واگذاري امور به او تا خود هر طور كه صلاح مي‌داند به كارها سر و سامان دهد. مفهوم متداول مباهله به معناي نفرين كردن دو نفر به يكديگر است و اينكه وقتي در بيان حقيقت مسأله‌اي از دين، عقل و استدلال و آيات روشن الهي كارگر نمي‌افتد دو گروهي كه هر كدام نظر خود را دارند در محلي جمع مي‌شوند و به درگاه خداوند دعا و تضرع مي‌كنند تا خود حقيقت را آشكار و دروغگويان را رسوا سازد و مجازات كند). البته ما مسجد رو فقط از بیرون دیدیم و یادم نیست درش بسته بود که نرفتیم داخل یا به خاطر کمبود وقت نرفتیم!

مسجد الإجابه

مسجد بلال (این مسجد رو فقط در حال حرکت اتوبوس دیدیم و توقف نداشتیم)

دومین جایی که اون روز رفتیم، محله شیعیان مدینه بود. محله‏ای بسیار فقیرنشین ولی به نظر من بسیار زیبا. دلیل زیباییش هم وجود باغهای سرسبز خرما و عبور آب از بین نخلستانها بود. محله شیعیان (که احتمالاً تا حدودی آبادی و سرسبزیشو مرهون کمکهای ایرانیهاست) محله جالبی بود. یک اقلیت بسیار کوچک و به نظر خیلی هم مظلوم. آدم تا در مقام اقلیت یک جامعه نباشه نمی‏فهمه اقلیت بودن یعنی چی. به خصوص اقلیتی مثل شیعه که وهابیت کلاً ریختن خونش رو مباح میدونه!

ورودی محله شیعیان (اعضای کاروان ما در حال ورود)

بعد از ظهر بود که رسیدیم اونجا و قرار شد تا بعد از نماز مغرب و عشا بمونیم. من یه گشتی زدم و یه کم عکس و فیلم گرفتم. محله در عین زیبایی به نظرم خیلی دلگیر بود. تو نخلستانهایی مثل همین نخلستانها بوده که علی (ع) از دست مردم نادان با چاه درد دل می‏کرده. بدون اغراق باید بگم که صدای ناله‏های علی رو هنوز هم میشه از این شهر شنید (و هر جای دیگه‏‏ای که نادانی حرف اول رو در اسلامش میزنه!).

محله شیعیان مدینه

قسمت زنانه مسجد شیعیان که البته در واقع حسینیه بود، اتاق بزرگی در زیرزمین بود که برخلاف مسجدالنبی، اصلاً تمیز نبود! فرشهای کهنه پر از خاک و بعضاً زباله! در قسمتی از مسجد، زنها دور هم جمع شده بودن و مولودی می‏خوندن. تقریباً به سبک و سیاق خودمون (ایام ولادت امام حسین، امام سجاد و حضرت ابالفضل العباس ما در مدینه بودیم). بعد از نماز مغرب و عشاء، موقعی که داشتیم با اعضای کاروان برمی‏گشتیم همه خوشحال بودن از اینکه بعد از مدتها تونستن نمازشون رو با مُهر بخونن!

ادامه دارد ...

Labels: , ,

+ | Balatarin Delicious Twitter FriendFeed | | 0 خاطره