● مِن شرّ الوسواسِ الخنّاس الذی یُوسوسُ فی صدور الناس
بعضی وقتها آدما میشن شیاطین مسلّم! آه آه آه از دست این زبان! کار آدم رو به کجاها که نمیرسونه! نمیدونم چرا بعضیا اینقدر راحت میتونن به مردم تهمتهای ناروا بزنن! جالب اینجاست که تهمتهاشونو باور دارن! یعنی واقعاً از آخر و عاقبت کارشون نمیترسن؟! من مطمئنم اون کسی که اون روز با من حرف میزد کسی نبود که من میشناختم! خودِ خود شیطان بود! من نمیدونم تا کی باید این حرفا رو بشنوم و هیچ کاری نکنم. نه که کاری نکنما، منظور کار مؤثر و نتیجه بخشه. تازه همهش هم از آدم انتظار دارن که حرفشون جایی گفته نشه و کسی نفهمه و این حرفا! آخه آدم حسابی! تو که خودت هم اینهمه واهمه داری چرا این حرفا رو میزنی؟! خب لابد یه جای کار خودتم میلنگه دیگه! خسته شدم بسکه حرف این و اونو پیش خودم نگه داشتم!
حالا غرض اینکه شما اگه جای من بودید چکار میکردید؟ از یه طرف یه عزیزی در معرض زشتترین تهمتهاست و از طرف دیگه شما نمیتونید مستقیماً بهش چیزی بگید چون مسلماً شر بدی به پا میشه. قبلاً غیرمستقیم اما به طرق مختلف این خطر رو بهش گوشزد کردم ولی ظاهراً نفهمیده! شما میگین چکار کنم؟! بذارم آبروش دستخوش حرف اینا بشه یا چی؟!
حالا غرض اینکه شما اگه جای من بودید چکار میکردید؟ از یه طرف یه عزیزی در معرض زشتترین تهمتهاست و از طرف دیگه شما نمیتونید مستقیماً بهش چیزی بگید چون مسلماً شر بدی به پا میشه. قبلاً غیرمستقیم اما به طرق مختلف این خطر رو بهش گوشزد کردم ولی ظاهراً نفهمیده! شما میگین چکار کنم؟! بذارم آبروش دستخوش حرف اینا بشه یا چی؟!
Labels: اجتماع, دغدغههای ذهنی