● سفرنامه حج - قسمت هفتم
تو شهر مکه هم مثل مدینه یه گشت داشتیم یا همون زیارت دوره اماکن مقدس. طبق معمول تا ملت جمع بشن و راه بیفتیم یه کم طول کشید. اولین جایی که رفتیم قبرستان معلاه (ابوطالب) بود. عبد مناف (جد بزرگ پیغمبر)، عبدالمطلب، ابوطالب، حضرت خدیجه کبری و قاسم و طاهر (فرزندان پیغمبر) در این قبرستان دفن شدهن.
در این قبرستان هم مثل سایر قبرستانهای عربستان، هیچ خبری از سنگ قبر و نام و نشون نیست. زمینی صاف و پوشیده از خاک با چند تایی سنگ منظم چیده شده و خیل کبوترها! دیگه هیچی! حتی دورش هم سکوهای بلندی وجود داره که کسی نتونه وارد بشه. ایرانیهایی که در واقعه سال 66 کشته شدن هم ظاهراً در این محل خاک شدهن (حدود 400 نفر). بدون هیچ قبر و نشونی.
بعدش رفتیم برای دیدن غار حرا. البته از پایین و از دور! البته اونطوری که میگفتن مسیر رفتن به بالای کوه بسیار صعب العبوره، حتی الان که اونو به شکل پلکانی درست کردن. من نمیدونم پیامبر چطوری این راه سخت رو میرفته و حتی بدتر از اون، حضرت خدیجه چطوری برای پیامبر (ص) آب و غذا میبرده بالا!!!
همونجا اعلام کردن که ساعت 2 نصفه شب برنامه صعود به غار رو دارن. ولی از قبلش گفته بودن که سعودیها یه تعدادی میمون و گربه تربیت کردن که به زوار حمله کنن و وسایلشونو بدزدن! منم که ترسو زود قید بالا رفتنو زدم! بعداً اونایی که رفته بودن گفتن هیچ خبری ازاین جونورها نبوده!!!
بعد سوار اتوبوسها شدیم و حرکت کردیم به سمت منا و مشعرالحرام و عرفات. همونطوری که میدونید، اعمال این سه مکان در عمره وجود نداره و به همین خاطر فقط برای بازدید ما رو بردن اونجا.
منا جاییه که حجاج از روز دهم تا دوازدهم ذیالحجه توش توقف دارن و رمی جمرات در این محل انجام میشه. توی منا اصلاً از اتوبوس پیاده نشدیم. فقط خیل عظیم چادرهایی رو که توی بیابون آماده هستن و در همون چند روز حجاج توش زندگی میکنن، از دور دیدیم. به علاوه مکان رمی جمرات که الان چند طبقه شده و ستونهای شیطان هم تبدیل شده به دیوار شیطان! هر چند این تبدیل به خاطر حفظ جان حجاج بوده (ظاهراً اینجا تلفات داشته قبلاً!) ولی باز هم علمای شیعه اجازه رمی جمرات از طبقات بالاتر رو نمیدن!
مشعرالحرام یا مزدلفه (یعنی محل ازدحام مردم) جاییه که همه حجاج در شب دهم ذیالحجه دراین مکان جمع میشن و شب زنده داری میکنن برای حصول شعور و بعد از طلوع آفتاب به منا میرن. هیچ نوع امکاناتی در مشعر وجود نداره به جز چند توالت که اونا رو هم ظاهراً تازگیها ساختن.
و اما عرفات. عرفات منطقه وسیعی با مساحت حدود 18 کیلومترمربعه که حجاج در حج تمتع باید در روز عرفه از ظهر تا مغرب در این منطقه حضور (وقوف) پیدا کنن. در واقع اینجا منطقهایه که حجاج اول به اونجا میرن، قبل از مشعر و منا. عرفات از معرفت میاد به معنی شناخت.
حالا علاوه بر این روایت که انسان باید تا قبل از پایان اعمالش در این مکان به معرفت حق دست پیدا کنه، روایت دیگری هم هست که به این علت به این منطقه میگن عرفات که آدم و حوا پس از هبوط در کوه جبلالرحمه که در این مکان قرار داره، همدیگه رو دیدن و باز شناختن. خیلی جالبه اگر حقیقت داشته باشه و البته تا حدودی غمانگیزناک!
توی عرفات یک عالمه شتر بود که تزیینشون کرده بودن و به محض پیاده شدن از اتوبوس ریختن رو سرمون که بریم سوار شیم! منم که ترسو! هی فرار میکردم!
تو راه برگشت کوه ثور رو هم بهمون نشون دادن. همونکوهی که پیغمبر و ابوبکر به مدت سه روز در اون مخفی شدن تا از شر مشرکان مکه و قصدشون مبنی بر کشتن رسول خدا در امان باشن. همونجایی که دم غار پس از ورود پیامبر به اذن خدا عنکبوت تار تنیده و کبوتر تخم گذاشته تا مشرکان حتی گمان هم نبرن که ممکنه رسول خدا توی این غار باشه!
پ. ن.:
- اول اینکه تموم شدن سفرنامه در قسمت هفتم رو به فال نیک میگیریم! ;)
- بدون اغراق باید بگم که شنیدن هیچ وقت مانند دیدن نیست! به نظر من جایی که از همه مکانهای عالم در قداست پیشی داره باید از نزدیک دیده بشه. حسهایی که آدم اونجا داره با همه حسهای دیگه زندگی فرق داره. قابل توصیف نیست. فقط باید رفت و دید. من از روزی که برگشتم مشتاقانه دلم میخواد که باز هم برم!
- با اینکه سفر متفاوتی بود ولی من آدم متفاوتی نشدم! سفر آدمو متفاوت نمیکنه بلکه شعور و معرفته که باعث ایجاد تحولات میشه. باور کنید رسیدن به این مرحله از شعور و معرفت کار هر کسی نیست. شاید یک از هزارها! بنابراین از منم توقعی نیست!
- ما یکبار هم از مسجد تنعیم در مکه محرم شدیم و اعمال عمره به جا آوردیم. اون شب یکی از خانوما که دختر جوان 20 سالهای بود به شدت دچار شک و اضطراب شده بود و مثل ابر بهار گریه میکرد. بردمش یه کم آرومش کردم و گذاشتم دوباره وضو بگیره. من و اون از اعمال دسته جمعی باز موندیم تقریباً. به سعی رسیدیم ولی برای طواف نساء باز هم حالش بد شد! من با چشم خودم داشتم میدیدم که دختر بیچاره داره از اضطراب دیوونه میشه! هر کاری میکردم آروم نمیشد. تا بالأخره با خواهرم کمکش کردیم تا بتونه اعمالشو تموم کنه. من از نزدیک دیدم که دین اگر اشتباه فهمیده بشه توانایی مسخ آدما رو داره وگرنه چه دلیلی وجود داره که اعمالی که باید باعث آرامش انسان باشن تا این حد باعث دلهره و اضطراب بشن!
- بهترین لحظات این سفر، موقع طواف بود. اصلاً یه حال عجیبی به آدم دست میده! حس میکنی همین الانه که همه آرزوهات برآورده بشه! همین الانه که تموم گناهات بخشیده بشه! شور داره. حال داره. هرچند ناگفته نماند که ملت بد اذیت میکنن! من نمیدونم اینا چرا هولن اینقدر! یعنی تا میتونن آدمو هل میدن، تنه میزنن، فشارمیدن! اونجا انگار اصلاً محرم و نامحرم معنی نداره! یعنی طوریه که بعد از هفت دور طواف انرژی آدم تخلیه شدهس! دیدن حجرالأسود که اصلاً جزء محالات بود! با اونهمه تجمع مردان نیمه برهنه غول پیکر! من یکی که بیخیالش شدم!
- یکی دیگه از لحظات قشنگ اونجا، نگاه کردن به خانه کعبه بود. دلم میخواست ساعتها یه گوشه مینشستم و نگاش میکردم. ولی باور میکنید که نمیشد؟! بس که اونجا آدم کار داره که انجام بده! تازه ما قید بازار و خرید رو بالکل زدیم. اگه این کار رو نمیکردیم که دیگه واویلا بود!
- مسجدالحرام از تمیزی برق میزنه که البته بیدلیل هم نیست. سیستم جالبی داشتن برای تمیز کردن. یهو یه گروه بیست، سی نفره معلوم نیست از کجا سبز میشدن! با یه نوار قرمز یه منطقه وسیع رو احاطه میکردن و در عرض کمتر از 3 دقیقه میشستن و خشک میکردن و بعدش هم با همون سرعتی که ظاهر شده بودن، محو میشدن! آدم انگشت به دهن میموند! فقط بعضی وقتها که داشتی طواف میکردی و میومدن طوافت رو خراب میکردن لج آدم درمیومد!
- به طور کلی سعودیها آدمها باهوشی نیستن. قصدم توهین نیست ولی خب باهوش نبودن هم که فحش نیست! ولی در عوض هم سعودیها و هم سایر مسلمونها، آدم بسیار آرام و بدون دغدغهای به نظر میان! اونهمه تشویش و اضطرابی که در چهره تک تک مردممون هر روز میبینیم به هیچ وجه اونجا دیده نمیشد! من فکر میکنم ما از همه ملل دنیا مشوشتریم!
- توی مدینه چندین بار گدایانی دیدم که میومدن آویزون آدم میشدن ولی تو مکه ندیدم.
- تمام اطراف مسجدالحرام در حال ساخت و ساز بود. منطقه خیلی وسیعی از اطراف حرم قراره از شهرجدا بشه و یه شکل ویژه و مدرنداشته باشه. رو اکثر ساختمونای مربوط به این پروژه اسم آل بن لادن بود. خاندان قدرتمندی هستن!
- تا یادم نرفته اینو هم بگم که تو ویزای زنان علاوه بر مشخصات یه گزینه دیگه هست با عنوان محرم! یعنی اسم یه مرد که محرم اون زنه باید اونجا باشه! برای من اسم مدیر کاروان رو زده بودن با نسب ابن الأخ! برادرزاده! یعنی خاک بر سر کلاه شرعیشون بکنن!
- به نظر من تیپ افرادی که میرن مکه خیلی عوض شده! قبلاً مکه رفتن در انحصار آدمهای مذهبی با تیپ خاص خودشون بود. ولی الان تقریباً از همه اقشار مردم با هر تیپ و قیافهای حضور دارن و این جای خوشحالی داره. انحصاری کردن دین آفت دینه.
- روز آخر که دیگه میخواستیم برگردیم، یه گروه از خانومهای اهل تسنن ایرانی که از گنبد اومده بودن، کنارم نشستن. سر صحبت رو با یکی شون باز کردم و یه چند تا سؤال پرسیدم. آدم خوبی بود لحنش کمی آزرده از شیعیان. به هر حال همونطوری که ما در عربستان در اقلیت و محدودیت هستیم، اینا هم اینجا اینطورین. روزه بود و در تمام مدت سعی میکرد طوری حرف بزنه که به من برنخوره. منم چیزی نگفتم. خداوند حد و مرزهاش خیلی با مال ماها فرق داره و خوشبختانه اونه که باید قضاوت کنه!
- نکته آخرم باز هم یه چیزه. تا جوونید برید ببینید اونجا چه خبره. کاری به آخوند جماعت و عربها نداشته باشید. فضای اونجا متفاوته. برید حسش کنید. گفتنیها زیاده ولی از شخص به شخص فرق داره. تجربه شخصی یه چیز دیگهس. برید تجربه کنید.
در این قبرستان هم مثل سایر قبرستانهای عربستان، هیچ خبری از سنگ قبر و نام و نشون نیست. زمینی صاف و پوشیده از خاک با چند تایی سنگ منظم چیده شده و خیل کبوترها! دیگه هیچی! حتی دورش هم سکوهای بلندی وجود داره که کسی نتونه وارد بشه. ایرانیهایی که در واقعه سال 66 کشته شدن هم ظاهراً در این محل خاک شدهن (حدود 400 نفر). بدون هیچ قبر و نشونی.
بعدش رفتیم برای دیدن غار حرا. البته از پایین و از دور! البته اونطوری که میگفتن مسیر رفتن به بالای کوه بسیار صعب العبوره، حتی الان که اونو به شکل پلکانی درست کردن. من نمیدونم پیامبر چطوری این راه سخت رو میرفته و حتی بدتر از اون، حضرت خدیجه چطوری برای پیامبر (ص) آب و غذا میبرده بالا!!!
همونجا اعلام کردن که ساعت 2 نصفه شب برنامه صعود به غار رو دارن. ولی از قبلش گفته بودن که سعودیها یه تعدادی میمون و گربه تربیت کردن که به زوار حمله کنن و وسایلشونو بدزدن! منم که ترسو زود قید بالا رفتنو زدم! بعداً اونایی که رفته بودن گفتن هیچ خبری ازاین جونورها نبوده!!!
بعد سوار اتوبوسها شدیم و حرکت کردیم به سمت منا و مشعرالحرام و عرفات. همونطوری که میدونید، اعمال این سه مکان در عمره وجود نداره و به همین خاطر فقط برای بازدید ما رو بردن اونجا.
منا جاییه که حجاج از روز دهم تا دوازدهم ذیالحجه توش توقف دارن و رمی جمرات در این محل انجام میشه. توی منا اصلاً از اتوبوس پیاده نشدیم. فقط خیل عظیم چادرهایی رو که توی بیابون آماده هستن و در همون چند روز حجاج توش زندگی میکنن، از دور دیدیم. به علاوه مکان رمی جمرات که الان چند طبقه شده و ستونهای شیطان هم تبدیل شده به دیوار شیطان! هر چند این تبدیل به خاطر حفظ جان حجاج بوده (ظاهراً اینجا تلفات داشته قبلاً!) ولی باز هم علمای شیعه اجازه رمی جمرات از طبقات بالاتر رو نمیدن!
مشعرالحرام یا مزدلفه (یعنی محل ازدحام مردم) جاییه که همه حجاج در شب دهم ذیالحجه دراین مکان جمع میشن و شب زنده داری میکنن برای حصول شعور و بعد از طلوع آفتاب به منا میرن. هیچ نوع امکاناتی در مشعر وجود نداره به جز چند توالت که اونا رو هم ظاهراً تازگیها ساختن.
و اما عرفات. عرفات منطقه وسیعی با مساحت حدود 18 کیلومترمربعه که حجاج در حج تمتع باید در روز عرفه از ظهر تا مغرب در این منطقه حضور (وقوف) پیدا کنن. در واقع اینجا منطقهایه که حجاج اول به اونجا میرن، قبل از مشعر و منا. عرفات از معرفت میاد به معنی شناخت.
حالا علاوه بر این روایت که انسان باید تا قبل از پایان اعمالش در این مکان به معرفت حق دست پیدا کنه، روایت دیگری هم هست که به این علت به این منطقه میگن عرفات که آدم و حوا پس از هبوط در کوه جبلالرحمه که در این مکان قرار داره، همدیگه رو دیدن و باز شناختن. خیلی جالبه اگر حقیقت داشته باشه و البته تا حدودی غمانگیزناک!
توی عرفات یک عالمه شتر بود که تزیینشون کرده بودن و به محض پیاده شدن از اتوبوس ریختن رو سرمون که بریم سوار شیم! منم که ترسو! هی فرار میکردم!
تو راه برگشت کوه ثور رو هم بهمون نشون دادن. همونکوهی که پیغمبر و ابوبکر به مدت سه روز در اون مخفی شدن تا از شر مشرکان مکه و قصدشون مبنی بر کشتن رسول خدا در امان باشن. همونجایی که دم غار پس از ورود پیامبر به اذن خدا عنکبوت تار تنیده و کبوتر تخم گذاشته تا مشرکان حتی گمان هم نبرن که ممکنه رسول خدا توی این غار باشه!
پ. ن.:
- اول اینکه تموم شدن سفرنامه در قسمت هفتم رو به فال نیک میگیریم! ;)
- بدون اغراق باید بگم که شنیدن هیچ وقت مانند دیدن نیست! به نظر من جایی که از همه مکانهای عالم در قداست پیشی داره باید از نزدیک دیده بشه. حسهایی که آدم اونجا داره با همه حسهای دیگه زندگی فرق داره. قابل توصیف نیست. فقط باید رفت و دید. من از روزی که برگشتم مشتاقانه دلم میخواد که باز هم برم!
- با اینکه سفر متفاوتی بود ولی من آدم متفاوتی نشدم! سفر آدمو متفاوت نمیکنه بلکه شعور و معرفته که باعث ایجاد تحولات میشه. باور کنید رسیدن به این مرحله از شعور و معرفت کار هر کسی نیست. شاید یک از هزارها! بنابراین از منم توقعی نیست!
- ما یکبار هم از مسجد تنعیم در مکه محرم شدیم و اعمال عمره به جا آوردیم. اون شب یکی از خانوما که دختر جوان 20 سالهای بود به شدت دچار شک و اضطراب شده بود و مثل ابر بهار گریه میکرد. بردمش یه کم آرومش کردم و گذاشتم دوباره وضو بگیره. من و اون از اعمال دسته جمعی باز موندیم تقریباً. به سعی رسیدیم ولی برای طواف نساء باز هم حالش بد شد! من با چشم خودم داشتم میدیدم که دختر بیچاره داره از اضطراب دیوونه میشه! هر کاری میکردم آروم نمیشد. تا بالأخره با خواهرم کمکش کردیم تا بتونه اعمالشو تموم کنه. من از نزدیک دیدم که دین اگر اشتباه فهمیده بشه توانایی مسخ آدما رو داره وگرنه چه دلیلی وجود داره که اعمالی که باید باعث آرامش انسان باشن تا این حد باعث دلهره و اضطراب بشن!
- بهترین لحظات این سفر، موقع طواف بود. اصلاً یه حال عجیبی به آدم دست میده! حس میکنی همین الانه که همه آرزوهات برآورده بشه! همین الانه که تموم گناهات بخشیده بشه! شور داره. حال داره. هرچند ناگفته نماند که ملت بد اذیت میکنن! من نمیدونم اینا چرا هولن اینقدر! یعنی تا میتونن آدمو هل میدن، تنه میزنن، فشارمیدن! اونجا انگار اصلاً محرم و نامحرم معنی نداره! یعنی طوریه که بعد از هفت دور طواف انرژی آدم تخلیه شدهس! دیدن حجرالأسود که اصلاً جزء محالات بود! با اونهمه تجمع مردان نیمه برهنه غول پیکر! من یکی که بیخیالش شدم!
- یکی دیگه از لحظات قشنگ اونجا، نگاه کردن به خانه کعبه بود. دلم میخواست ساعتها یه گوشه مینشستم و نگاش میکردم. ولی باور میکنید که نمیشد؟! بس که اونجا آدم کار داره که انجام بده! تازه ما قید بازار و خرید رو بالکل زدیم. اگه این کار رو نمیکردیم که دیگه واویلا بود!
- مسجدالحرام از تمیزی برق میزنه که البته بیدلیل هم نیست. سیستم جالبی داشتن برای تمیز کردن. یهو یه گروه بیست، سی نفره معلوم نیست از کجا سبز میشدن! با یه نوار قرمز یه منطقه وسیع رو احاطه میکردن و در عرض کمتر از 3 دقیقه میشستن و خشک میکردن و بعدش هم با همون سرعتی که ظاهر شده بودن، محو میشدن! آدم انگشت به دهن میموند! فقط بعضی وقتها که داشتی طواف میکردی و میومدن طوافت رو خراب میکردن لج آدم درمیومد!
- به طور کلی سعودیها آدمها باهوشی نیستن. قصدم توهین نیست ولی خب باهوش نبودن هم که فحش نیست! ولی در عوض هم سعودیها و هم سایر مسلمونها، آدم بسیار آرام و بدون دغدغهای به نظر میان! اونهمه تشویش و اضطرابی که در چهره تک تک مردممون هر روز میبینیم به هیچ وجه اونجا دیده نمیشد! من فکر میکنم ما از همه ملل دنیا مشوشتریم!
- توی مدینه چندین بار گدایانی دیدم که میومدن آویزون آدم میشدن ولی تو مکه ندیدم.
- تمام اطراف مسجدالحرام در حال ساخت و ساز بود. منطقه خیلی وسیعی از اطراف حرم قراره از شهرجدا بشه و یه شکل ویژه و مدرنداشته باشه. رو اکثر ساختمونای مربوط به این پروژه اسم آل بن لادن بود. خاندان قدرتمندی هستن!
- تا یادم نرفته اینو هم بگم که تو ویزای زنان علاوه بر مشخصات یه گزینه دیگه هست با عنوان محرم! یعنی اسم یه مرد که محرم اون زنه باید اونجا باشه! برای من اسم مدیر کاروان رو زده بودن با نسب ابن الأخ! برادرزاده! یعنی خاک بر سر کلاه شرعیشون بکنن!
- به نظر من تیپ افرادی که میرن مکه خیلی عوض شده! قبلاً مکه رفتن در انحصار آدمهای مذهبی با تیپ خاص خودشون بود. ولی الان تقریباً از همه اقشار مردم با هر تیپ و قیافهای حضور دارن و این جای خوشحالی داره. انحصاری کردن دین آفت دینه.
- روز آخر که دیگه میخواستیم برگردیم، یه گروه از خانومهای اهل تسنن ایرانی که از گنبد اومده بودن، کنارم نشستن. سر صحبت رو با یکی شون باز کردم و یه چند تا سؤال پرسیدم. آدم خوبی بود لحنش کمی آزرده از شیعیان. به هر حال همونطوری که ما در عربستان در اقلیت و محدودیت هستیم، اینا هم اینجا اینطورین. روزه بود و در تمام مدت سعی میکرد طوری حرف بزنه که به من برنخوره. منم چیزی نگفتم. خداوند حد و مرزهاش خیلی با مال ماها فرق داره و خوشبختانه اونه که باید قضاوت کنه!
- نکته آخرم باز هم یه چیزه. تا جوونید برید ببینید اونجا چه خبره. کاری به آخوند جماعت و عربها نداشته باشید. فضای اونجا متفاوته. برید حسش کنید. گفتنیها زیاده ولی از شخص به شخص فرق داره. تجربه شخصی یه چیز دیگهس. برید تجربه کنید.