● سفرنامه حج - قسمت پنجم

بقیع
شاید برای همه ما این سؤال پیش اومده باشه که چرا اسلام با اینهمه فراگیری و جهان شمولی و قدرت خاصی که در جذب و تحریض ملل ضعیف داشته و در عرصه‏هایی از تاریخ موجب پیشرفتهای زیادی در علوم بوده، هیچ وقت به عنوان یک قدرت عظیم در جهان کنونی مطرح نشده؟! چرا بیش از یک میلیارد مسلمانی که در جهان وجود دارن، و این قدرت انسانی بزرگی محسوب میشه، هیچگاه قدرت اجرایی و حتی قدرت علمی و فرهنگی نداشتن و ندارن؟! جواب کاملاً واضحه! وجود اختلافات دامنگیر و خانمانسوز بین اونها! مسلمانها مشکلشون اینه که هیچ کدوم اون یکی رو قبول نداره! همه همدیگه رو به نوعی کافر می‏دونن! و شما در کدوم یکی از ادیان همچین جهالتی رو بین پیروانش سراغ دارید؟! متأسفانه علمای مذاهب خودشون سردمدار دامن زدن به اختلافات هستن و مطمئناً تا زمانی که اوضاع اینطوریه وضعیت اسفناک اسلام و مسلمین هم همینی خواهد بود که الان هست. با اینکه این اختلافات ریشه عمیقی دارن (یعنی دقیقاً از تاریخ رحلت پیامبر بگیر تا همین حالا!) ولی باز هم به نظر من راه حل‏هایی برای بر طرف شدن اختلافات حداقل به صورت ظاهری وجود داره. کافیه کمی، فقط کمی سعه صدر وجود داشته باشه و مفهوم گمشده آزادی! من نمیخوام نسخه بپیچم اونم با اینهمه تنگ نظری و تعصبی که تو هر طرف وجود داره ولی میخوام بگم که بالأخره اسلام و مسلمین باید فکری به حال خودشون بکنن!

از اونجایی که قبرستان بقیع یکی از جاهاییه که تخریبش توسط آل سعود، آتش اختلاف بین شیعه و سنی رو بسیار دامن زده، دوست دارم بیشتر در موردش صحبت کنم. قبرستان بقیع جاییه که مدفن بسیاری از بزرگان اسلام بوده و تا قبل از سال 1304 شمسی هم همه این بزرگان گنبد و بارگاه داشتن. ولی همونطوری که خودتون بهتر میدونید به بهانه مبارزه با شرک همه‏ش با خاک یکسان شده.

بقیع قبل از تخریب

من کاری به عقاید وهابیون و حتی شیعیان ندارم. ولی اونچه که در کل دنیا مرسومه (به جز کشورهای عقب مونده که البته متأسفانه بیشترشون هم مسلمون هستن!) حفظ آثار تاریخی و بزرگان تاریخه هرچقدر هم که تاریخ سیاه بوده و هر چقدر هم که طرف ظالم بوده! از بین بردن آثار تاریخی، تاریخ رو که عوض نمی‏کنه! فقط هویت یه ملت، یه عقیده، یه نسل رو از بین می‏‏بره و این به نفع هیچ کس نیست! حیف که انجماد فکرها همیشه وجود داشته و دور و بر ما بیش از همه جا!

بقیع پس از تخریب
(عکسهای بقیع از اینجا)

گفته بودم که در عربستان (یا حداقل مکه و مدینه) محدودیت‏های زیادی برای زنان وجود داره. یکی از این محدودیت‏ها، ممنوعیت ورود به بقیعه. تنها بعد از نماز عصر (یعنی اوج گرما!) به مدت یک ساعت زنها می‏تونستن تا پشت میله‏های بقیع برن و از دور قبرستان رو ببینن که اونهم با حضور گسترده مأموران نظامی باز هم محدودتر میشد. این محدودیت باعث ایجاد ازدحام بسیار زیاد و وقوع صحنه‏های بعضاً ناخوشایند بود که موجبات خنده و استهزاء مأمورا رو حسابی فراهم می‏کرد! من با اینکه خیلی دوست داشتم بقیع رو حتی شده از فاصله به اون دوری ببینم ولی وقتی دیدم اوضاع اینطوریه پشیمون شدم و از همون پایین زیارت‏نامه خوندم ولی با دلی گرفته و رنجیده! (بقیع نسبت به مسجدالنبی در بلندی قرار داره و باید از یک سری پله بالا بری تا برسی به پشت میله‏های اون). اون بالا تو اون یک ساعت محشر کبری بود! چیزی تو مایه‏های جلوی ضریح امام رضا که اون رو هم هیچ وقت نرفتم!
برای مردها در ساعاتی که در بقیع بازه، محدودیتی در رفت و آمد وجود نداره. ولی توصیه اکید شده بود در جزوه‏هایی که بهمون داده بودن مبنی براینکه زائران از خاک بقیع برندارن، به سر و صورت نزننش، عریضه و پول و پارچه و شمع نندازن و از این قبیل.

با اینکه این مطلب یه کم طولانی میشه و میره جزء اون مطالبی که احتمالاً هیچ کس حوصله نداره بخوندش ولی دوست دارم یه تیکه از کتاب "خسی در میقات" جلال آل احمد رو اینجا بیارم. نظر جالبیه ولی به معنای موافقت یا مخالفت من با این نظر نیست!

" [...] و حالا چنان عدالتی در مرگ و چنان مساواتی که هرگز ندیده بودم! یا شاید حضور قبور رجال مذاهب مختلف اسلام در یک جا حکم شاهانی بوده که در گلیم محصور این اقلیم خاکی نمی‏گنجیده ...؟ شاید می‏خواسته‏اند جوار بارگاه پیغمبر هر بقعه‏ای را از خودنمایی باز دارند ...؟ آخر فاصله "بقیع" تا مسجد پیغمبر دویست متر هم نیست. نه ... از اینسعودی‏ها - آن هم در آن زمان نمی‏شود سراغ چنین شعوری گرفت. کسی که این تعبیرها و تفسیرها را بلد است عقلش به این هم می‏رسد که به جای گور این همه بزرگان بنای یادبودی وسط بقیع بگذارد و اسم همه‏ی ایشان را به ترتیب تاریخ تولد و مرگشان، بر سنگ بنا نقر کند. چاره‏ای نیست جز اینکه بگوییم سعودی‏ها لیاقت اداره این مشاهد را ندارند. مدینه و مکه را باید از زیر نگین این حضرات بیرون کشید و دو شهر بین‏المللی اسلامی اعلام کرد.
[...] مثل دیگران پاها را برهنه کرده، خاک نرم این گورستان عتیق را می‏شکافتم و می‏دیدم که چهارده قرن سنت اسلامی در چنین خاکی، اکنون راهبر نیست به چیزی یا جایی. آخر مردمی هستند و معتقدند و بگیر که مرده پرستند. اما من احمق یا توی سعودی بسیار عاقل! چه حق داریم مقدسات ایشان را با خاکی یکسان کنیم که زندگی روزانه آنهاست؟ آنکه از حقارت زندگی روزمره خود گریخته و به اینجا آمده، می‏خواهد جلال ابدیت را در زیبایی بارگاهی مجسم ببیند. و به چشم سر ببیند. این رو تو بت پرستی بدان اما با اساطیر چه می‏کنی؟ مگر نخوانده‏ای که حتی موسی به میقات رفت تا خدا را لمس کند؟ و به چشم سر ببیند. و دیگر قضایا ... و آن وقت تو از او باج هم می‏گیری. از همین مرد بت پرست شیعه یا حنفی یا زیدی یا بهره‏ای که به زیارت آمده. و مگر تو نکیر و منکر مردمی؟ یا دعوت جدید آورده‏ای؟ قریش که حاجبان آن خانه بودند با سپردن رسم حج به اسلام ایمان آوردند و تو اکنون ریزه‏خوار نعمت آنانی. و اگر این چاههای نفت ته بکشد، که تنها نردبان صعود تو بود از عربیت چادرنشین جاهلی به حکومتی متعصب، نمی‏بینی که باز محتاج این خلایق حجاجی؟ و ببینم نفت زودتر ته می‏کشد یا این ادب هر ساله حج؟ اینها را حتماً می‏دانی. اما نمی‏بینی که در این اجتماع هر ساله چه نطفه‏ای نهفته است برای دنیایی بودن. برای حقارت‏ها را فراموش کردن و جزء‏ها را در کل فراموش کردن ... " ‎‏

Labels: , ,

+ | Balatarin Delicious Twitter FriendFeed | | 2 خاطره