● نرم نرمک میرسد اینک بهار
گفتیم این آخر سالی تا هنوز توپ سال نو رو در نکردن بیام دو کلوم حرف بزنم اینجا برای ثبت در تاریخ! :)
- والله عرض شود که چی بگم از کجا بگم؟ دردمو با کیا بگم؟! این روزای آخر بیشتر از هر چیزی برام خستگی داشت. البته ناگفته نماند که یه خستگی شیرین! همه خونه رو خونه تکونی کردم. اونطوری که دلم میخواست. نصف خونه رو تمیز کرده بودم قبلاً، مونده بود نصف دیگهش که آشپزخونه و پذیرایی بود. پنجشنبه رو که نرفتم سر کار، شنبه هم مرخصی گرفتم و تا همین امروز صبح یک سره کار کردم! بترکه این آشپزخونه که اینقدر کار توش هست!!! خلاصه الان همه چیز داره برق میزنه ولی خب تا سه روز هم این شرایط نپاید! مطمئنم!
- رفته بودم آرایشگاه. هنوز رو صندلی درست جاگیر نشده بودم که آرایشگره با کلی ذوق و شوق گفت بیا عکسای عروسیمو ببین. تو موبایل بود و از رو عکس، عکس گرفته بود. این خانومه کلاً به نظر من خوشگله. فقط یه کم چاقه. همینجوری داشت تعریف میکرد که آره من ال بودم و بل بودم و خیلی به خودم میرسیدم. ولی از وقتی ازدواج کردم شوهرم جمعم کرده! کلاً مردا اینطورین. اولش میرن دنبال دخترای خوشگل و خوشتیپ (منظورش همون داف بود!) بعد که رسیدن بهش جمعش میکنن. بعد همینطور که داشت اینو میگفت قند تو دلش آب میشد!!! یعنی رسماً خوشش اومده بود از این جمع شدگی!
- اینقدر کار انجام نشده دارم که حد نداره! مهمترینشون تکمیل یادگیری فتوشاپه و البته یه کم عکاسی. واقعاً هیچ چیز تو شروع عکاسی مهمتر از تمرین نیست که من ندارم! یه کتاب عکاسی هم هست که باید بخونم هر چند هنوز نخریدمش! علاوه بر عکاسی و ملحقاتش، دو جلد کتاب کلفت اقتصاد سنجی هم باید بخونم جهت این کلاس نرمافزار Eviews که از قبل از عید شروع کردم. هزار و یک کار دیگه هم هست که حالا گفتن نداره ولی کیه که ندونه تو تعطیلات عید هیچ کاری، یعنی دقیقاً هیچ کاری نمیشه کرد! اونم این تعطیلات نصف و نیمه ما که تا پنجم بیشتر نیست!
- برای اولین بار بعد از چند سال، عید تهرانیم و مسافرت نمیریم. من که با آغوش باز استقبال کردم از این تصمیم خانواده بسکه کار داشتم و دارم. ولی الان که تو محیط قرار گرفتم میگم کاش میرفتیم یه طرفی! ثبات شخصیت ندارم! D:
- خب بگذریم. بریم ببینیم میتونیم تا لحظه سال تحویل بیدار بمونیم یا نه. نوروز بر همه شما مبارک باشه. براتون آرزوی سلامتی، شادی و بهروزی دارم. باور کنید از صمیم قلب :)