● ما را رها کنید در این رنج بی‌حساب!

الان نیم ساعته نشستم اینجا هی دارم فکر می‌کنم چطوری بنویسم که باز دوباره نوشته‌م رنگ غُرغُر و چس‌ناله پیدا نکنه! باور کنید اصلاً هیچی به ذهنم نمی‌رسه! از هر جا که بخوام شروع کنم اینقدر چیزای مختلف واسه نالیدن پیدا می‌کنم که کلاً یادم می‌ره قرار گذاشتم با خودم که هی غُر نزنم! نمیذارن که!
خوشم نمیاد از این‌طور زندگی کردن. زندگیِ بدون هدف، بدون اثر، بدون انگیزه چه معنی و مفهومی می‌تونه داشته باشه؟! انگار که به یه ربات برنامه بدی تا هر روز یه کارای معین و مشخصی رو انجام بده بعدش هم یه چند ساعتی شات‌داون و فردا دوباره از اول! حالِ آدم گرفته می‌شه! بعد می‌شینی با خودت فکر می‌کنی که خب که چی؟! آخرش مثلاً قراره چی بشه؟! حالا تو هی بیست سال، سی سال، هر روز بلند شو همین کارای تکراری رو انجام بده! نهایتش چی؟ به کجا می‌رسی؟ واقعاً به نظرم نمیاد که چیز خاصی در انتظار کسی باشه! بعد جالبیش اینجاست که همه‌مون مثل چی چنگ زدیم به همین زندگی نکبتی و هی همدیگه رو بابتش اذیت و آزار می‌دیم!
این‌همه آدم تو کل جهان هر روز بلند شدن و شاد و شنگول یه سری کارا رو انجام دادن، بعدش هم مردن و تمام! نه چیزی رو تغییر دادن نه کار مهمی کردن. نه انگار که کلاً بود و نبودشون فرقی به حال این جهان داشته! خیلی هم اگر تأثیر داشتن، مسلماً چیزی به جز شلوغ‌تر و آلوده‌تر کردن زمین و کمک به روند رو به رشد نابودی‌ش نبوده! بوده؟! مگه چند نفر تو دنیا زندگیِ مثبت و پربار داشتن؟ حالا درسته که کل زمین و ساکنانش زندگی‌شون وابسته و مدیون اوناست، ولی مگه تعداد این‌طور آدما از همون اول اولش چندتا بوده؟! اینو مقایسه کنید با میلیاردها آدم بی‌اثر و کم‌اثر و با اثر منفی که هر روز به دنیا میان و از دنیا میرن. 
بعد می‌بینی همینا، همینایی که در خوشبینانه‌ترین حالت، بود و نبودشون هیچ فرقی به حال جهان نداره، تازه اگر منشأ شر و بدبختی نباشه، عین چی افتادن به جون دنیا و ما فیها و هی زور می‌زنن که اینجا رو از این آشغال‌دونیی که هست بدتر کنن! ول کنین آقا جان! ما همین که مجبوریم تو این دنیای نکبت‌زده زندگی کنیم کافیمونه! چرا هی فشارشو بیشتر می‌کنین؟!!! بذارید ما به درد خودمون بسوزیم و بمیریم. ول کنید. فقط ول کنید!  
 

Labels: , ,

+ | Balatarin Delicious Twitter FriendFeed | | 1 خاطره