● رهرو آن نیست که گه تند و گهی خسته رود!
_ من یکی دیگه واقعاً شورش رو درآوردم! یکی نیست بهم بگه آخه مگه تو از صبح تا شب چه کار طاقت فرسایی انجام میدی که بعدش اینقدر میخوابی؟! خداییش خجالت آوره که آدم از بعد از افطار تا الی ما شاء الله بخوابه! البته بماند که میگن یکی از نشانه های افسردگی هم خواب زیاده! ;))
_ آدم هر چی که سنش بالاتر میره، طاقت و توانش هم هی کم و کمتر میشه! مثلاً من خودم قبلاً خیلی کارها انجام می دادم و به راحتی هم انجام می دادم، ولی حالا که نگاه می کنم، می بینم عمراً اگه بتونم همون کارها رو به همون شیوه انجام بدم! آقا من چهار سال آزگار دانشگاه (یا هر جای دیگه) که می رفتم، محال بود به غیر از اتوبوس از وسیله دیگه ای استفاده کنم. دو ساعت تو اتوبوس آویزون بودم تازه بعدش هم کلی قبراق و سر حال به کارای دیگه م می رسیدم. اما حالا چی؟! حالا که دیگه محاله با اتوبوس اینور اونور برم، از همیشه خسته تر و کم حوصله ترم! این کهولت سن چه ها که با آدم نمی کنه ها! ;))
_ این سینماها چقدر کلاس گذاشتن واسه خودشون تازگیها! آخه بی تا گفت بیا بریم یه فیلم خنده دار ببینیم. قرار گذاشتیم سه و ربع دم سینما عصر جدید باشیم که " سرود تولد " رو بینیم. اما بی تا دیر کرد و نزدیکای سه و نیم اومد. اومدیم که بریم داخل سینما گفتن که چون یک ربع از فیلم گذشته دیگه نمی تونید برید تو!!! گفتیم ما که مشکلی نداریم. گفتن بقیه اذیت میشن. خلاصه پولمونو دادن و پرتمون کردن بیرون! ما هم از رو نرفتیم که. یواش یواش رفتیم طرف سینما فلسطین و توفیق اجباری نصیبمون شد و " باغ فردوس ساعت 5 بعد از ظهر " رو دیدیم، فیلمی به کارگردانی سیامک شایقی. این فیلمِ به نظر من تقلیدی بود از فیلم " Run away bride " منتها از نوعِ ایرانیش! رضا کیانیان مثل همیشه محشر بود ولی به نظر میاد که دیگه داره میره تو یه قالب خاص و کلیشه میشه. آزیتا حاجیان هم بد نبود اما لادن مستوفی بر خلاف انتظارم بعضی جاها یه خورده مصنوعی بازی کرده بود. در کل، فیلم، فیلمِ عمیقی نبود ولی من ازش بدم نیومد!
_ دوستان عزیز! خیلی خوشحالم که توانستم به طور معجزه آسایی از مرگ نجات پیدا کنم و امروز در خدمت شما باشم! آقا بعضی از این راننده تاکسی های خطی رسماً دیوانه اند. واقعاً باید جان بر کف باشی که با پای خودت وارد ماشینشون بشی! همچین رانندگی میکنن که انگار بنز آخرین مدل زیر پاشونه! چون لگنی که دارن چیزی برای از دست دادن نداره به طرز وحشیانه ای از لا به لای ماشینهای دیگه می گذرن. خدا رو شکر روی این یکی هم مثل چیزای دیگه هیچ نظارتی وجود نداره. بنابراین مجبوری سر جات بشینی و هیچی هم نگی! خدا وکیلی تو کل دنیا رو بگردین همچین مملکتِ با حالی رو می تونین پیدا کنین؟!
_ دیروز وسطِ درس استاده برگشته بهم میگه چرا چشمات اینقدر نگرانه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
_ این روزا نمی دونم چرا اینقدر خوابهای عجیب غریب می بینم! جالب اینجاست که بیشترشون رو هم بعد از بیدار شدن به یاد میارم! چند روز پیش خواب اون پیرمرد رو دیدم. خودم تو خواب تعجب کرده بودم که دارم خوابِ اونو می بینم. بسیار دوست داشتنی بود و مهربان. چه باور کنیم چه نکنیم، بدون شک او مرد بزرگی بود.
_ دچار یعنی عاشق
و فکر کن که چه تنهاست
اگر که ماهی کوچک
دچار آبی بیکران باشد!
_ آدم هر چی که سنش بالاتر میره، طاقت و توانش هم هی کم و کمتر میشه! مثلاً من خودم قبلاً خیلی کارها انجام می دادم و به راحتی هم انجام می دادم، ولی حالا که نگاه می کنم، می بینم عمراً اگه بتونم همون کارها رو به همون شیوه انجام بدم! آقا من چهار سال آزگار دانشگاه (یا هر جای دیگه) که می رفتم، محال بود به غیر از اتوبوس از وسیله دیگه ای استفاده کنم. دو ساعت تو اتوبوس آویزون بودم تازه بعدش هم کلی قبراق و سر حال به کارای دیگه م می رسیدم. اما حالا چی؟! حالا که دیگه محاله با اتوبوس اینور اونور برم، از همیشه خسته تر و کم حوصله ترم! این کهولت سن چه ها که با آدم نمی کنه ها! ;))
_ این سینماها چقدر کلاس گذاشتن واسه خودشون تازگیها! آخه بی تا گفت بیا بریم یه فیلم خنده دار ببینیم. قرار گذاشتیم سه و ربع دم سینما عصر جدید باشیم که " سرود تولد " رو بینیم. اما بی تا دیر کرد و نزدیکای سه و نیم اومد. اومدیم که بریم داخل سینما گفتن که چون یک ربع از فیلم گذشته دیگه نمی تونید برید تو!!! گفتیم ما که مشکلی نداریم. گفتن بقیه اذیت میشن. خلاصه پولمونو دادن و پرتمون کردن بیرون! ما هم از رو نرفتیم که. یواش یواش رفتیم طرف سینما فلسطین و توفیق اجباری نصیبمون شد و " باغ فردوس ساعت 5 بعد از ظهر " رو دیدیم، فیلمی به کارگردانی سیامک شایقی. این فیلمِ به نظر من تقلیدی بود از فیلم " Run away bride " منتها از نوعِ ایرانیش! رضا کیانیان مثل همیشه محشر بود ولی به نظر میاد که دیگه داره میره تو یه قالب خاص و کلیشه میشه. آزیتا حاجیان هم بد نبود اما لادن مستوفی بر خلاف انتظارم بعضی جاها یه خورده مصنوعی بازی کرده بود. در کل، فیلم، فیلمِ عمیقی نبود ولی من ازش بدم نیومد!
_ دوستان عزیز! خیلی خوشحالم که توانستم به طور معجزه آسایی از مرگ نجات پیدا کنم و امروز در خدمت شما باشم! آقا بعضی از این راننده تاکسی های خطی رسماً دیوانه اند. واقعاً باید جان بر کف باشی که با پای خودت وارد ماشینشون بشی! همچین رانندگی میکنن که انگار بنز آخرین مدل زیر پاشونه! چون لگنی که دارن چیزی برای از دست دادن نداره به طرز وحشیانه ای از لا به لای ماشینهای دیگه می گذرن. خدا رو شکر روی این یکی هم مثل چیزای دیگه هیچ نظارتی وجود نداره. بنابراین مجبوری سر جات بشینی و هیچی هم نگی! خدا وکیلی تو کل دنیا رو بگردین همچین مملکتِ با حالی رو می تونین پیدا کنین؟!
_ دیروز وسطِ درس استاده برگشته بهم میگه چرا چشمات اینقدر نگرانه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
_ این روزا نمی دونم چرا اینقدر خوابهای عجیب غریب می بینم! جالب اینجاست که بیشترشون رو هم بعد از بیدار شدن به یاد میارم! چند روز پیش خواب اون پیرمرد رو دیدم. خودم تو خواب تعجب کرده بودم که دارم خوابِ اونو می بینم. بسیار دوست داشتنی بود و مهربان. چه باور کنیم چه نکنیم، بدون شک او مرد بزرگی بود.
_ دچار یعنی عاشق
و فکر کن که چه تنهاست
اگر که ماهی کوچک
دچار آبی بیکران باشد!