● بعد از یک هفته شلوغ و پرماجرا!
_ آدم اگر یه کاری رو به موقع و در وقت خودش انجام نده، بعدها یا اصلاً نمی تونه انجامش بده یا باید با کلی سختی و مرارت انجامش بده. هر چیزی یه وقتی برای آدم جذابه و اگر که زمان بگذره دیگه جذابیتش رو از دست میده. حالا شده حکایت من که تازه سرِ پیری یادم افتاده که به یه سری از کارایی که خیلی وقت پیش باید انجام می دادم و ندادم برسم. ولی خوب مسلماً دیگه اون لذت و هیجانی رو که باید، برام نداره!
یه همکاری دارم که در آستانه چهل سالگی تصمیم گرفته درس بخونه. ظاهراً خیلی ناراحته که درس نخونده و به شدت خودش رو سرزنش میکنه. هر وقت که صحبت درس خوندنش پیش میاد، من اونو برای انجام این کار تشویق میکنم. ولی اون همیشه با ناراحتی و ناامیدی میگه " من باید همون زمان که موقع درس خوندنم بود این کار رو انجام می دادم نه حالا " . خوب راست میگه دیگه!!!
_ دیروز رفتیم فیلم " کافه ستاره " رو دیدیم. فیلم، داستان زندگی سه زن رو در یک بُرش زمانی خاص، به طور همزمان به تصویر می کشد. زنانی که هیچ ویژگی خاصی ندارن و فقط شاید بشه گفت که هر سه تحت ظلم و جبر زمانه و فرهنگ نا به سامان و مردسالار قرار گرفتن. در مجموع فیلم حرف خاصی برای گفتن نداشت. شاید بشه گفت فقط چند تا پله بالاتر از فیلمفارسی ها قرار می گرفت!
گزارش شرتو از ولگردیهای دیروز!
_ مائده های زمینی (آندره ژید)
" خدا را داشتن، دیدن اوست، اما مردم به او نمی نگرند [...] اما ناتانائیل، تنها خداست که نمی توان به انتظارش ماند. در انتظار خدا به سر بردن یعنی درنیافتن اینکه خدا در توست. "
" برای من "خواندن" اینکه شن ساحلها نرم است، کافی نیست. می خواهم پای برهنه ام این نرمی را حس کند. معرفتی که قبل از آن احساسی نباشد، برای من بیهوده است. "
" درست است که اعمال ما، ما را می سوزانند ولی تابندگی ما از همین است. و اگر روح ما ارزش چیزی را داشته، دلیل بر آن است که سخت تر از دیگران سوخته است. "
_ راستی دیشب ماه گرفتگی رو دیدین؟!
_ " عشق خانمسوز "! این جناب روبو گاهی بد جوری میزنه تو خال!
می خواستم چند تا لینک دیگه هم بذارم. ولی این اینترنت مزخرفِ زاغارت حسش رو برد! شما احیاناً تازگیها با اینترنت مشکلی پیدا نکردین؟!
یه همکاری دارم که در آستانه چهل سالگی تصمیم گرفته درس بخونه. ظاهراً خیلی ناراحته که درس نخونده و به شدت خودش رو سرزنش میکنه. هر وقت که صحبت درس خوندنش پیش میاد، من اونو برای انجام این کار تشویق میکنم. ولی اون همیشه با ناراحتی و ناامیدی میگه " من باید همون زمان که موقع درس خوندنم بود این کار رو انجام می دادم نه حالا " . خوب راست میگه دیگه!!!
_ دیروز رفتیم فیلم " کافه ستاره " رو دیدیم. فیلم، داستان زندگی سه زن رو در یک بُرش زمانی خاص، به طور همزمان به تصویر می کشد. زنانی که هیچ ویژگی خاصی ندارن و فقط شاید بشه گفت که هر سه تحت ظلم و جبر زمانه و فرهنگ نا به سامان و مردسالار قرار گرفتن. در مجموع فیلم حرف خاصی برای گفتن نداشت. شاید بشه گفت فقط چند تا پله بالاتر از فیلمفارسی ها قرار می گرفت!
گزارش شرتو از ولگردیهای دیروز!
_ مائده های زمینی (آندره ژید)
" خدا را داشتن، دیدن اوست، اما مردم به او نمی نگرند [...] اما ناتانائیل، تنها خداست که نمی توان به انتظارش ماند. در انتظار خدا به سر بردن یعنی درنیافتن اینکه خدا در توست. "
" برای من "خواندن" اینکه شن ساحلها نرم است، کافی نیست. می خواهم پای برهنه ام این نرمی را حس کند. معرفتی که قبل از آن احساسی نباشد، برای من بیهوده است. "
" درست است که اعمال ما، ما را می سوزانند ولی تابندگی ما از همین است. و اگر روح ما ارزش چیزی را داشته، دلیل بر آن است که سخت تر از دیگران سوخته است. "
_ راستی دیشب ماه گرفتگی رو دیدین؟!
_ " عشق خانمسوز "! این جناب روبو گاهی بد جوری میزنه تو خال!
می خواستم چند تا لینک دیگه هم بذارم. ولی این اینترنت مزخرفِ زاغارت حسش رو برد! شما احیاناً تازگیها با اینترنت مشکلی پیدا نکردین؟!