● دو روی یک سکه
گفتم امشب بی معرفتی رو بذارم کنار و به دو تا از دوستها م که مدت خیلی زیادی بود ازشون خبر نداشتم تلفن بزنم. اول به نسترن زنگ زدم. جواب که داد صدای موسیقی و دلنگ دلنگ و همهمه می اومد. با صدایی پر از خنده و شادی گفت توی عروسیه. بعدش به سعیده زنگ زدم. از اولش احساس کردم داره یه جوری صحبت می کنه ها. گفتم شاید از من دلخوره. ولی بعدش فهمیدم که عموش به تازه گی فوت کرده و عزاداره!
فاصله یه حرف ساده اس بین بودن و نبودن...
فاصله یه حرف ساده اس بین بودن و نبودن...