● تولد با چاشنی فیلم + عروسی!
از آنجا که یک آدم علاف و یک لا قبا و آسمون جل، هیچ کاری نداره جز سینما رفتن، خب میره فیلم مهمان رو هم می بینه و کلی می خنده دیگه! ;)) اصلاً تو یکی از این وبلاگها خوندم که گفته بود جوونا فکر می کنن اگه رفتن سینما و پارک و فوقش هم توی یه کافی شاپ یه چیزی خوردن، دلشون خوشه که تفریح کردن و خبر ندارن اونور دنیا مردم چطوری تفریح میکنن! آره داداش، ما الکی خوشیم. حرفیه؟!!!
ولی خداییش این امین حیایی با اون فیگور و راه رفتنش، اِندِ خنده اس. من همینجوری الکی الکی از این بشر خوشم می آد! خیلی باحاله. در عوض از این حسام نواب صفوی ( + پوریا پور سرخ! )، همینجوری بیخودی بدم می آد! فقط همون نقش خانزاده توی سریال کیف انگلیسی برازنده اش بود!
این بود نقد و نظر من در مورد این فیلم ;)) نه، جدی چیزی نداشت که بگم. فقط رفتیم یه خورده بخندیم. همین!
یه رستوران هم رفتیم که مثلاً غذاهای فرنگی داشت ( منوش شامل پاستا، پیتزا و ساندویچ بود) . من از فضا و دکوراسیونش خیلی خوشم اومد. همچنین از غذاش. مثل این رستورانهای قدیمیِ اروپایی بود. با یه آشپزخونه خیلی زیبا و تابلوهای نقاشی زیباتر. فقط اگه رفتین چراغ قوه هم با خودتون ببرین. چون برای هر چه رمانتیک تر شدن صحنه (!)، نور خیلی کمه! : )) خیایان وزرا، رستوران کو کو (co co). ( در ضمن برای روشن شدن تیتراژ برنامه، باید بگم که برنامه های فوق الذکر جهت گرامیداشت تولد بی تا بود! ) .
+ امروز شیما بهم زنگ زد. عقد کرده. می گفت: " نمی دونم چی شد که بله رو گفتم. هنوز هم فکر می کنم خوابم " . بر و بکس همه یواش یواش دارن میرن خونه بخت. آخر سر هم فکر کنم فقط علی بمونه و حوضش! ;))
تریپ خود تحویلی: من اینقدر باحال ام که از بچه ها هر کی میخواد ازدواج کنه، منو از هر جا شده پیدا می کنه و دعوت ام می کنه عروسیش! فقط هم منو دعوت می کنن! یکی نیست بهشون بگه آخه من یک کاره، تنها بیام اونجا چه غلطی بکنم! خلاصه ما اینیم دیگه! ;)))
پ.ن 1: امروز اعتماد ملی نوشته بود که اسماعیل فصیح بر اثر سکته مغزی توی بیمارستان و در بخش ICU بستری شده (+). خیلی ناراحت شدم. امیدوارم خوب بشه. فصیح رو یه زمانی دوست داشتم. شاید نویسنده خیلی برجسته ای نباشه، ولی من اون زمان از نوشته هاش خوشم می اومد. نمی دونم به خاطر این بود که از آبادان زیاد می نوشت یا به خاطر خودِ داستان. بی راه نگفتم اگه بگم جزئیه از خاطرات من! به هر حال براش دعا میکنم.
پ.ن 2 : قابل توجه بعضیها که وبلاگشونو تعطیل کردن! آدم بدون داشتن وبلاگ هم می تونه از خودش کامنت در کنه ها! می دونستی؟!!! :p
ولی خداییش این امین حیایی با اون فیگور و راه رفتنش، اِندِ خنده اس. من همینجوری الکی الکی از این بشر خوشم می آد! خیلی باحاله. در عوض از این حسام نواب صفوی ( + پوریا پور سرخ! )، همینجوری بیخودی بدم می آد! فقط همون نقش خانزاده توی سریال کیف انگلیسی برازنده اش بود!
این بود نقد و نظر من در مورد این فیلم ;)) نه، جدی چیزی نداشت که بگم. فقط رفتیم یه خورده بخندیم. همین!
یه رستوران هم رفتیم که مثلاً غذاهای فرنگی داشت ( منوش شامل پاستا، پیتزا و ساندویچ بود) . من از فضا و دکوراسیونش خیلی خوشم اومد. همچنین از غذاش. مثل این رستورانهای قدیمیِ اروپایی بود. با یه آشپزخونه خیلی زیبا و تابلوهای نقاشی زیباتر. فقط اگه رفتین چراغ قوه هم با خودتون ببرین. چون برای هر چه رمانتیک تر شدن صحنه (!)، نور خیلی کمه! : )) خیایان وزرا، رستوران کو کو (co co). ( در ضمن برای روشن شدن تیتراژ برنامه، باید بگم که برنامه های فوق الذکر جهت گرامیداشت تولد بی تا بود! ) .
+ امروز شیما بهم زنگ زد. عقد کرده. می گفت: " نمی دونم چی شد که بله رو گفتم. هنوز هم فکر می کنم خوابم " . بر و بکس همه یواش یواش دارن میرن خونه بخت. آخر سر هم فکر کنم فقط علی بمونه و حوضش! ;))
تریپ خود تحویلی: من اینقدر باحال ام که از بچه ها هر کی میخواد ازدواج کنه، منو از هر جا شده پیدا می کنه و دعوت ام می کنه عروسیش! فقط هم منو دعوت می کنن! یکی نیست بهشون بگه آخه من یک کاره، تنها بیام اونجا چه غلطی بکنم! خلاصه ما اینیم دیگه! ;)))
پ.ن 1: امروز اعتماد ملی نوشته بود که اسماعیل فصیح بر اثر سکته مغزی توی بیمارستان و در بخش ICU بستری شده (+). خیلی ناراحت شدم. امیدوارم خوب بشه. فصیح رو یه زمانی دوست داشتم. شاید نویسنده خیلی برجسته ای نباشه، ولی من اون زمان از نوشته هاش خوشم می اومد. نمی دونم به خاطر این بود که از آبادان زیاد می نوشت یا به خاطر خودِ داستان. بی راه نگفتم اگه بگم جزئیه از خاطرات من! به هر حال براش دعا میکنم.
پ.ن 2 : قابل توجه بعضیها که وبلاگشونو تعطیل کردن! آدم بدون داشتن وبلاگ هم می تونه از خودش کامنت در کنه ها! می دونستی؟!!! :p