● درباره نمایش گلن گری گلن راس

دیروز بعد از کلی ماجرا و دردسر، بالأخره موفق شدیم بریم تئاتر! اولش قرار بود بریم نمایش "جیره‌بندی دم خروس برای سوگواری" که آخر اینقدر دیر جنبیدیم که اجراش تموم شد! بعد گفتیم خب حالا که بعد یه قرن قصد کردیم بریم تئاتر و برنامه‌هامون هم تقریباً جوره، بریم نمایش "گلن گری گلن راس Glengarry Glen Ross" رو ببینیم که اولین گزینه‌ی بعدیمون بود.
من که نمی‌دونستم ولی ظاهراً این نمایشنامه، یک نمایشنامه بسیار معروفه، اثر دیوید مامت و ترجمه امید روشن‌ضمیر که جوایز زیادی برده (جایزه لارنس الیویه 1983، جایزه پولیتزر 1984، جایزه منتقدین نیویورک 1984 و جایزه تونی 2005) و قبلاً فیلمش هم ساخته شده. داستان آن در شیكاگو - سالهای آغازین دهه 1980- می‌گذره؛ "«میچ»و «موری»، رؤسای یك دفتر مشاورین املاك ،برای بالا بردن سطح فروش، مسابقه‌ای بین فروشندگان دفتر برگزار می‌كنند، مسابقه‌ای كه در آن موفق‌ترین فروشنده، برنده یك عدد كادیلاك می‌شود و دو نفر آخر اخراج خواهند شد؛ ظاهراً راهی جز دروغ، رشوه، كلاه برداری و تقلب در این رقابت سخت وجود ندارد، از دل این بحران، بحران جدیدی زاده می شود ...(نقل از بروشور نمایش). سرقت بزرگی در دفتر اتفاق می‌افتد، پای پلیس به آن‌جا باز می‌شود و همه در زمره مظنونین به سرقت قرار می‌گیرند".

فضای نمایشنامه، کلاً فضای سیاهیه و شخصیت‌های اصلی داستان، حالت رقت‌انگیزی دارن. آدم‌ها در سختی‌هایی که دارن یا سختی‌هایی که بهش دچار میشن، بدجوری ممکنه دست به هر کاری بزنن و هی بیشتر در منجلاب فرو برن. هر چند به نظر من واقعاً نمیشه خیلی کلی آدما رو قضاوت کرد، ولی ابناء بشر در طول تاریخ خوب نشون دادن که برای پول حاضرن همه اصول اخلاقی رو زیر پا بذارن (ریچارد روما (با بازی پارسا پیروزفر) که کلاً می‌گفت اخلاق نسبیه!).

بازیگران این نمایش هومن برق‌نورد، رضا بهبودی، سیاوش چراغی‌پور، مسعود میرطاهری، پوریا میاندهی، مهدی میلانی، ایوب محمودنیا و پارسا پیروزفر بودن که بازی پارسا پیروزفر، رضا بهبودی و هومن برق‌نورد از بقیه درخشان‌تر بود. این نمایش خیلی مبتنی بر دیالوگ بود و حرکت چندانی نداشت. به خاطر همین یه جاهایی حوصله‌مون سر می‌رفت! دکور خیلی ساده ولی متناسب بود و فضای نمایش رو خوب القاء می‌کرد که البته نورپردازی هم کمک شایانی کرده بود به این امر. به نظر من برای اونایی که اهلش هستن نمایش جالب و قابل توجهی بود. این از استقبال بسیار زیاد تماشاگران در این روزهای پایانی اجرا کاملاً مشخص بود. با اینکه فرصت چندانی باقی نمونده تا پایان اجرای این نمایش، ولی اگه حاضرید 15000 تومان برای دیدن تئاتر خرج کنید، برید و این نمایش رو ببینید.

پ.ن: ‎
- دیروز چه خبر بود تو این شهر! چرا اینقدر شلوغ بود؟! مُردم بسکه کلاچ، ترمز گرفتم! زانو درد گرفتم!
- من تا حالا سالن تماشاخانه ایرانشهر رو ندیده بودم. سالن خوب و متناسبی بود برای تئاتر. با اینکه ردیف‌های آخر بودیم ولی باز هم حس می‌کردم خیلی نزدیک هستیم به صحنه.
- اینقدر دیر رسیدیم که فرصت نشد حواشی رو ببینم! فکر کنم کلی سوژه از دستم رفت! D:
- توی یکی از دیالوگا شِلی لوین گفت:"دروغ که میخوای بگی، نگاه کن ببین دروغت مفید باشه" (نقل به مضمون). با اینکه همین جمله باعث لو رفتنش شد ولی کلاً جمله جالبیه. قابل توجه دروغگوها! ;)
- موقع اجرا، سالن خیلی ساکت و خیلی تاریک بود. اینقدر ساکت، که هر صدای مزاحمی قابل تشخیص بود! تو این شرایط، خواهرم که حوصله‌ش سر رفته بود تا تونست شلوغ بازی درآورد! فقط صد بار صدای باز و بسته کردن زیپ کیفش اومد! :)))
- به قول گوردی‌ها، یه دوست پسر هم نداریم باهاش بریم تئاتر، شب موقع برگشتن هی نگران نباشیم! اَه! D:

Labels:

+ | Balatarin Delicious Twitter FriendFeed | | 0 خاطره