● عنوانِ چی؟! کشکِ چی؟! چرت و پرت که عنوان نمیخواد!
- اصولاً وقتی مضطربم یا وقتی نگران یا منتظرم، نوشتنم میگیره! قبلتر که این نوشتنها خیلی آرامشدهنده بود ولی حالا اونقدرها هم تأثیر نداره انگار! یه اتفاقی تا بیاد بیفته و رد شه جونم به لبم میاد. قبلاًها دست کم این حُسن رو داشت که آدم رو از آب و خوراک مینداخت و لاغر میشدیم! حالا که اینو هم نداره بحمدالله!
- در این هفتهای که گذشت، مامانِ خونه بودم! اصلاً خوش نگذشت. چیه؟! هی باید یا به فکر غذا درست کردن باشی یا ظرف شستن و رفت و روب! تازه با این فرض که خرید خونه با یکی دیگه باشه! دوستش نداشتم به هیچ وجه! آدم از فعالیتهای فرهنگی نظیر ولگردی در خیابان، ولگردی در وب، کتابخوانی، خواب و ... باز میمونه! این خانومای کارمند چطوری به کاراشون میرسن واقعاً؟!
- من معمولاً توی سرویس اداره، در مسیر رفت و برگشت، یا سرم تو کتابه یا خوابم. بنابراین کمتر پیش میاد با کسی حرف بزنم. اون روز یکی از خانوما که تو یه اداره دیگه کار میکنه اومد بغل دستم نشست. کلی ازم حرف کشید! منم مثل اینایی که دارن اعتراف میکنن همه چی رو گفتم. هر چی خواست! بعد برگشته بهم میگه:"شما تو سرویس خیلی ساکتی ولی فکر کنم خیلی شیطون باشی! نیستی؟!". میگم:"نمیدونم!". میگه:" آخه من یه همکار داشتم مثل تو. اولاش خیلی آروم بود. همش بهش میگفتم تو چرا اینقدر ساکتی. اونم میگفت اینطوری بهتره. بعد که کم کم روش باز شد دیدیم وای وای وای! چقدر شیطونه! تو هم فکر کنم همینطوری باشی. خیلی رفتارات مثل اونه. باید از همکارات بپرسم!". من طبعاً تو دوربین نگاه کردم چون کار دیگهای نمیتونستم بکنم!!!!!!!
- در راستای اینکه همه چی دقیقاً اون وقتی که میخوای انجام نمیشه و اون زمانی که نمیخوای قطعاً اتفاق میفته، الان که حس تعطیلی و بیحالی و تو خونه موندن نیست، سه روز تعطیلیم! با صد نفر قرار بیرون گذاشتم که حالا نمیدونم چجوری به همهش برسم! برنامه نداریم برا زندگیمون که! همینطور باری به هر جهت! غرض اینکه میترسم آخر به هیچ کدومش نرسم و علی بمونه وحوضش!
- اوه اوه اوه! یه سالنامه حاوی روزنوشت کشف شده مملو از آبروریزی! مانی کشفش کرده! یعنی با این چیزایی که تعریف و یادآوری کرد، فکر کنم اون سال ما فوق لیسانس اُسکلیسم بینالملل رو گرفته باشیم! جای بسی تأسف است! آخه آدم اینقدر علاف؟! روم نمیشه حتی بگم چی بودن!
- به طور کلی هم اوضاع خودمون و هم مملکتمون قمر در عقربه. چرت و پرت میگیم یادمون بره! خدا آخر عاقبت ما رو به خیر کنه. بلند بگو آمین!
Labels: دغدغههای ذهنی, روزمره, هذیان