● وقتی بزرگ میشویم
بعضی وقتا یه چیزایی اینقدر نرم نرم تو زندگی آدم اتفاق میفته که شاید نتونیم خیلی زود متوجهشون بشیم. اولش یواشکی و زیرجلدی شروع میشن. بعد آروم آروم شروع میکنن به بال و پر گرفتن و رشد کردن. زمان میگذره و ما همینطور غافل از ماجرا، تا اینکه وقتش برسه! وقت اینکه بالأخره متوجه بشیم! متوجه اون اتفاقه. فهمیدنش به قول معروف دیر و زود داره ولی سوخت و سوز نداره. فقط یه تلنگر براش کافیه!
یکی از این اتفاقها، بزرگ شدنه! بزرگ شدن نه به معنای بالغ شدن و فهمیدن بلکه به معنای عوض شدن! وقتی شور و هیجاناتت فروکش میکنه، وقتی برای انجام هر کاری دنبال دلیل میگردی، وقتی محافظهکار میشی و میترسی از انجام کارهای ناگهانی و بدون برنامه، وقتی اونقدر تجربه پیدا کردی که چیزای کمی برات جدید و هیجانانگیزه، وقتی همه چی رو با وَرِ منطقی ذهنت میسنجی، وقتی حساب دو دو تایت همیشه چهار میشه، وقتی احساساتت مغلوبهس، وقتی میگریزی از عاشق شدن و عشق برات میشه یه مفهوم لوکسِ دست نیافتنی، وقتی میبخشی ولی نمیتونی فراموش کنی، وقتی خود منتقد میشی و هی ازخودت ایراد میگیری، وقتی روزمرهگی نفوذ میکنه تو لایههای زندگیت و رفتارت ثبات پیدا میکنه، وقتی قابل پیشبینی میشی، وقتی مجبوری کارایی رو انجام بدی که دوست نداری و وقتی حس میکنی برای انجام کارایی که دوست داری خیلی دیرشده، یکدفعه میفهمی که پرت شدی وسط اون اتفاقه! همون اتفاقی که آروم آروم افتاده بود! اتفاق بزرگ شدن!
دهه چهارم زندگی، دهه فهمیدنهاست! دهه غافلگیر شدن با این فهمیدنهاست! شاید خیلی هم بد نباشه ولی قطعاً متفاوته!
یکی از این اتفاقها، بزرگ شدنه! بزرگ شدن نه به معنای بالغ شدن و فهمیدن بلکه به معنای عوض شدن! وقتی شور و هیجاناتت فروکش میکنه، وقتی برای انجام هر کاری دنبال دلیل میگردی، وقتی محافظهکار میشی و میترسی از انجام کارهای ناگهانی و بدون برنامه، وقتی اونقدر تجربه پیدا کردی که چیزای کمی برات جدید و هیجانانگیزه، وقتی همه چی رو با وَرِ منطقی ذهنت میسنجی، وقتی حساب دو دو تایت همیشه چهار میشه، وقتی احساساتت مغلوبهس، وقتی میگریزی از عاشق شدن و عشق برات میشه یه مفهوم لوکسِ دست نیافتنی، وقتی میبخشی ولی نمیتونی فراموش کنی، وقتی خود منتقد میشی و هی ازخودت ایراد میگیری، وقتی روزمرهگی نفوذ میکنه تو لایههای زندگیت و رفتارت ثبات پیدا میکنه، وقتی قابل پیشبینی میشی، وقتی مجبوری کارایی رو انجام بدی که دوست نداری و وقتی حس میکنی برای انجام کارایی که دوست داری خیلی دیرشده، یکدفعه میفهمی که پرت شدی وسط اون اتفاقه! همون اتفاقی که آروم آروم افتاده بود! اتفاق بزرگ شدن!
دهه چهارم زندگی، دهه فهمیدنهاست! دهه غافلگیر شدن با این فهمیدنهاست! شاید خیلی هم بد نباشه ولی قطعاً متفاوته!