● بعد از نمایشگاه!
حالا درسته که نمایشگاه کتاب تموم شد ولی خب چون من وقت نکردم اونموقع در موردش بنویسم، الان مینویسم! D: آقا ما مثلاً تصمیم گرفته بودیم که امسال نریم نمایشگاه، چون هم حساش نبود، هم خاطره شلوغی و ازدحام سالهای قبلش آدمو منع میکرد از رفتن و هم همراهی نداشتم. اما مگر این وسوسههای شیطانی اجازه میدن آدم رو تصمیمِ کبراش باقی بمونه؟! میخوام بگم که امسال هم مثل هر سال آخرش خر شدم و رفتم! چهارشنبه بود فکر کنم و من از هر روز خستهتر ولی گفتم چون روزای آخره، ملت دیگه دست برداشتن و شاید خلوتتر باشه. وقتی رسیدم دیدم به به! زهی خیال باطل و فکر خام! اینقدر شلوغ بود که نمیشد تکون خورد و حتی نفس کشید! با این حساب احتمالاً آمار سرانه مطالعه تو کشور ما غلطه! چون اگر ما اینهمه جمعیت کتابخوان داریم، نمیشه سرانه مطالعهمون اینطوری باشه که! خلاصه نمیدونیم دم خروس رو قبول کنیم یا قسم حضرت عباس رو! والله به خدا!
در بدو ورود اول رفتم نشر افق اول به هوای خریدن کتاب رضا امیرخانی و بعدش هم اولین کتاب کیوان ارزاقی (نویسنده وبلاگ از پشت یک سومِ سابق!). دیدم دمش غلغلهس و برداشتن زنونه مردونهش کردن. رفتم جلو دیدم بله، امیرخانی وایساده اونجا داره چپ و راست به ملت امضا میده. به هزار دردسر کتابایی رو که میخواستم خریدم و رفتم سمت ناشرای بزرگ ته شبستان. راستش چشمه که نبود هیچی، بقیه ناشرها هم خیلی چنگی به دل نمیزدن. تازه، اینقدر جلوی پیشخوانها شلوغ بود که من نه توانش رو در خودم میدیدم که برم جلو و نه احساس امنیت رو! بنابراین بعد از خرید دو، سه تا کتاب بیخیال شدم و اومدم بیرون.
به نظر من نمایشگاه کتاب حالت اسفباری پیدا کرده! اولاً که متأسفانه پُره از آدمهای بیمار که انگار هیچ جایی رو بهتر از نمایشگاه پیدا نکردن برای روانیگریشون! بعدش هم اینقدر دختر و پسرهای کودک و نوجوان ریختن تو بخش ناشران عمومی (واقعاً من نمیدونم به چه علت!!!) و تو سر و کله همدیگه میزنن و شلوغبازی درمیارن که احساس میکنی وارد مدرسه شدی! یه چیز دیگه رو هم من واقعاً درک نمیکنم! این خانومایی که با نوزاد و بچه کوچک و کالسکه و اینا میان نمایشگاه به چه انگیزهای میان؟!!! یعنی حتی هوای اونجا هم سالم نیست برای نفس کشیدن اون بچه. تازه حمل و نقل بچه خودش یه پروژهس بعد اینا چطوری میخوان اونهمه راه رو با بچه و با خریدهای احتمالی طی کنن؟!!! نه! واقعاً نمیفهمم! آخه اونقدری هم تخفیف نداره که ارزش اینو داشته باشه که آدم اینقدر به خودش سختی بده!
بگذریم. چندتا کتابی که از نمایشگاه خریدم اینا هستن:
قِیدار (رمان) رضا امیرخانی نشر افق
سرزمین نوچ (رمان) کیوان ارزاقی نشر افق
فصل کبوتر (رمان) حسین فتاحی انتشارات سوره مهر
سهگانه (شعر) فاضل نظری انتشارات سوره مهر
سووشون (رمان) سیمین دانشور انتشارات خوارزمی (قبلاً خوندم)
رگتایم (رمان) ای.ال.دکتروف انتشارات خوارزمی
نامحرم (رمان) یاسر نوروزی نشر آموت
دیروز هم یه سر رفتم نشر چشمه که خودش تا بیست و پنجم نمایشگاه گذاشته با تخفیف بیست درصد. واقعاً حال داد! کاش اصلاً چشمه به جای نمایشگاه کتاب همیشه تو کتابفروشیش نمایشگاه میذاشت! با اینکه شلوغ بود ولی اون ازدحام کُشنده نمایشگاه رو نداشت! در هوای مطبوع و با فراق بال برای خودم گشتم و یه عالمه کتاب خریدم. کتابا اینا هستن:
قلابی (مجموعه داستان) رومن گاری
عامهپسند (رمان) چارلز بوکفسکی
کجا ممکن است پیدایش کنم (مجموعه داستان) هاروکی موراکامی
قطار به موقع رسید (رمان) هاینریش بل
گلهای معرفت (مجموعه داستان) اریک امانوئل اشمیت
بالأخره یه روزی قشنگ حرف میزنم (رمان) دیوید سِداریس
به کسی مربوط نیست (رمان) جومپا لاهیری
طنابکشی (رمان) مجید قیصری
بودای رستوران گردباد (مجموعه داستان) حامد حبیبی
یکشنبه (رمان) آراز بارسقیان
جیرجیرک (رمان) احمد غلامی
اینجا باران صدا ندارد (رمان) کامران محمدی
دو تا نقطه (مجموعه داستان) پیمان هوشمندزاده
بازی عروس و داماد (مجموعه داستان) بلقیس سلیمانی
در عمق صحنه (مجموعه داستان) فریبا وفی
میم و آنِ دیگران محمود دولتآبادی
یه کتاب هم از نشر ثالث گرفتم:
آکواریومهای پیونگیانگ (زندگینامه) کانگ چول-هوان و پیر ریگولت
Labels: عمومی, کتاب, معرفی کتاب, نمایشگاه کتاب