● بدرود
خبرهای کوتاه بیشتر وقتها تکاندهندهس! این یکی هم کوتاه بود: اسماعیل فصیح درگذشت.
عجب ماهیه این ماه! ظاهراً همه کسانی که کتاب دادن دست ما دارن میرن! اون از مهدی آذر یزدی این هم از اسماعیل فصیح! هر چند روزگار طوری شده که رفتن و نموندن و ندیدن بهتر از موندن و دیدنه و شاید بشه گفت خوش به حالشون!
نمیدونم از خوششانسی من بود یا چیز دیگه که کتابهای فصیح جزء اولین کتابهایی بود که خوندم. کتابخونه ما همیشه به خاطر علاقه شدید پدرم به ادبیات قدیم و جدید، پر بود از کتابهای مختلف و البته نه هر نوع کتابی! خیلی بزرگ نبودم. شاید از همون حدود سنی دوران راهنمایی، که شروع کردم به خوندن کتابهای بزرگترها و در رأس همهشون کتابهای همین مرحوم فصیح. از اون به بعد بود که دیگه تن به خوندن هر نوع کتابی ندادم و روز به روز هم سختگیرتر شدم در انتخاب کردن برای خوندن و بعدها بود که دیگه حتی کتابهای مرحوم رو هم نمیپسندیدم! ولی همیشه علاقه و احترام زیادی قائل بودم و هستم برای نویسنده بزرگی مثل این نویسنده. اسماعیل فصیح اگرچه خودش خوزستانی نبود ولی به خاطر علاقه زیادش به شهر آبادان و نوشتن از اونجا و اوضاعش، حق بزرگی به گردن آبادانیها داره. در حقیقت یه تاریخچه غیر رسمی از شهر آبادان رو میشه توی نوشتههاش پیدا کرد.
به هر حال هر کسی یه روزی باید بره. ولی چقدر خوش به حال مردمیه که دست کم یه اثر جاودانهای از خودشون به جا میذارن. روحش شاد و خدایش بیامرزاد.
پ.ن: من سالها پیش، یعنی اون وقتی که دوم دبیرستان بودم، برای درس "نقد" آیین نگارش، یه نقد نوشتم بر آثار مرحوم فصیح. اون صفحات دفتر انشام رو اسکن کردم و گذاشتم اینجا. خیلی ارزش خوندن نداره ولی شاید یه چیزای جالبی بشه توش پیدا کرد!
1 ، 2 ، 3 ، 4 ، 5 ، 6 ، 7 ، 8
عجب ماهیه این ماه! ظاهراً همه کسانی که کتاب دادن دست ما دارن میرن! اون از مهدی آذر یزدی این هم از اسماعیل فصیح! هر چند روزگار طوری شده که رفتن و نموندن و ندیدن بهتر از موندن و دیدنه و شاید بشه گفت خوش به حالشون!
نمیدونم از خوششانسی من بود یا چیز دیگه که کتابهای فصیح جزء اولین کتابهایی بود که خوندم. کتابخونه ما همیشه به خاطر علاقه شدید پدرم به ادبیات قدیم و جدید، پر بود از کتابهای مختلف و البته نه هر نوع کتابی! خیلی بزرگ نبودم. شاید از همون حدود سنی دوران راهنمایی، که شروع کردم به خوندن کتابهای بزرگترها و در رأس همهشون کتابهای همین مرحوم فصیح. از اون به بعد بود که دیگه تن به خوندن هر نوع کتابی ندادم و روز به روز هم سختگیرتر شدم در انتخاب کردن برای خوندن و بعدها بود که دیگه حتی کتابهای مرحوم رو هم نمیپسندیدم! ولی همیشه علاقه و احترام زیادی قائل بودم و هستم برای نویسنده بزرگی مثل این نویسنده. اسماعیل فصیح اگرچه خودش خوزستانی نبود ولی به خاطر علاقه زیادش به شهر آبادان و نوشتن از اونجا و اوضاعش، حق بزرگی به گردن آبادانیها داره. در حقیقت یه تاریخچه غیر رسمی از شهر آبادان رو میشه توی نوشتههاش پیدا کرد.
به هر حال هر کسی یه روزی باید بره. ولی چقدر خوش به حال مردمیه که دست کم یه اثر جاودانهای از خودشون به جا میذارن. روحش شاد و خدایش بیامرزاد.
پ.ن: من سالها پیش، یعنی اون وقتی که دوم دبیرستان بودم، برای درس "نقد" آیین نگارش، یه نقد نوشتم بر آثار مرحوم فصیح. اون صفحات دفتر انشام رو اسکن کردم و گذاشتم اینجا. خیلی ارزش خوندن نداره ولی شاید یه چیزای جالبی بشه توش پیدا کرد!
1 ، 2 ، 3 ، 4 ، 5 ، 6 ، 7 ، 8