● سفرنامه: جزیره زیبای قشم- قسمت دوم

وقتی از گشت جزیره هنگام به هتل رسیدیم ساعت 12 بود و ساعت دو باید آماده می‏بودیم برای گشت دور جزیره. وقت زیادی نداشتیم بنابراین به راننده (که حالا دیگه حسابی با هم رفیق شده بودیم D:) ‏ گفتیم که ساعت دو و نیم دم در رستوران بیاد دنبالمون.

صرف ماهی تازه و بسیار خوشمزه (شیر ماهی) در رستوران بانی، پارک ساحلی

انبوه گلهای زیبای کاغذی (که من عاشقشونم) در اطراف رستوران

برای گشتن در جزیره، بیشتر اون راهی رو که صبح رفته بودیم باز رفتیم، البته این بار با چاشنی توضیحات راننده. دو، سه تا روستا (طولا، سوزا، شیب دراز که این یکی محل تخمگذاری لاک پشت‏های دریایی هم هست و ...) تو راه دیدیم که معلوم بود ساکنینش زندگی سختی دارن با اون آب و هوا و اون امکانات ناچیز (البته تنها چیزی که توی اینهمه فقر مثل یه وصله ناجور به چشم میومد، ماشیناشون بود که از دم همه تویوتا بودن!). توی راه پر بود از گله‏های شترهای لاغرمردنی که چون نفر تشریف دارن نمی‏دونم به جمعشون میگن گله یا یه چیز دیگه!

می‏گفتن چند سال پیش که طوفان اومده بوده، این دکل رو از شارجه کنده و آورده قشم!

اولین جایی که بالأخره از ماشین پیاده شدیم، ساحلی نزدیک به جزایر ناز بود. جزایر ناز مجموع سه تا جزیره‏س که به گفته لیدر، روزها شبه جزیره هستن و شبها با بالا اومدن آب تبدیل به جزیره میشن. می‏گفت ساحلی که ما الان توش ایستادیم، صبحها از آب میاد بیرون و بعد از نیم ساعت اونقدر سفت میشه که راحت میشه روش راه رفت. این ساحل به قدری زیبا، بکر و دست نخورده بود که آدم انگشت به دهن می‏موند از اینهمه زیبایی. تو همچین ساحل زیبایی هم که البته نمیشه نزد به آب! D:

جزایر ناز

بعد از اون بازدید از جنگل‏های حرا رو داشتیم. جنگل‏های حرا پوشیده از نوعی درخت هستن که در آب دریا رشد می‏کنن و ظاهراً از اونها در یه سری از داروها هم استفاده میشه. این جنگل‏ها هم با بالا اومدن سطح آب در شب، به زیر آب میرن و روزها دوباره ظاهر میشن. ساکنین روستای نزدیک به این جنگل، عرب بودن و با قایق کسانی رو که می‏خواستن می‏بردن وسط آب که جنگل‏ها رو از نزدیک ببینن. ما البته نرفتیم چون می‏خواستیم حتماً دره ستاره‏ها رو هم ببینیم. چون اگه هوا تاریک می‏شد نمی‏بردنمون.

صنایع صدفی!

جنگل حرا

کمتر از یک ساعت به غروب آفتاب مونده بود که راه افتادیم به طرف دره ستاره یا دره ستاره افتاده (به لهجه محلی میشه استاره کَفته). اهالی معتقدن که سالها پیش یه شهاب سنگ در اینجا به زمین خورده و بر اثر ضربه سهمگین، خاک از زمین بالا اومده و به هر شکلی که بوده خشک شده. البته ظاهراً میراث فرهنگی همچین چیزی رو قبول نداره! در ضمن بعضی از اهالی معتقدن که با تاریک شدن هوا، این دره محل رفت و آمد اجنه و ارواح میشه! جدای از همه این روایتها، چیزی که بدیهیه اینه که اشکال به وجود آمده واقعاً حیرت‏انگیز بودن و مثل این بود که آثار باستانی به جا مونده از اعصار پیشین هستن.

دره ستاره‏ها

آخرین جایی که رفتیم، غارهای خربس بود. این غارها آثار به جا مانده از دوران مادها هستن که از اونا به عنوان پناهگاه در برابر حمله دشمنان استفاده می‏شده. وقتی داخل غار راه می‏رفتیم با اینکه می‏دونستیم هیچ خبری نیست ولی باز هم یه ته احساس ترس رو حس می‏کردیم. به خصوص اینکه دیگه آفتاب هم رفته بود و غارها هم در یه ارتفاعی از سطح زمین قرار داشتن.

غروب آفتاب پشت نخلها در محوطه جلوی غارها

نمای غارها از پایین

چیزی مثل ورودی برای بالا رفتن از تپه و رسیدن به غارها

نمای قشم از بالا. غروب آفتاب

داخل غار. نور، نوره فلاشه وگرنه داخل تاریک تاریک بود

صبح روزی که می‏خواستیم برگردیم، فرصت کمی داشتیم که باز بریم لب آب و یه کم تو آب راه بریم. برای این کار ساحل زیبای پارک زیتون رو انتخاب کردیم که اون موقع صبح هم خلوت بود و هم بسیار چشم نواز.

ساحل زیبای پارک زیتون


پی نوشت:

1. گفته بودم که آخر سر در مورد بازارها صحبت می‏کنم. این قسمت البته بیشتر به درد خانوما می‏خوره! ;) به طور کلی اگه بخوام بگم، قیمت اجناس در همه بازارهای قشم بسیار کمتر از بازارهای تهران بود. در مورد کالاهای برقی چیزی نمی‏تونم بگم چون اصلاً سراغشون نرفتم. ولی در مورد لباس و کفش می‏شه گفت که قیمتها به طور قابل توجهی پایین بود. توی قشم اصلاً سراغ مارک نرید چون چیزی پیدا نمی‏کنید. قطعاً تمام چیزایی که در همه بازارها و پاساژها بود، اجناس چینی بودن که خب البته همه‏شون هم آت و آشغال و بیخودی نبودن و می‏تونستی چیزای خوب هم توشون پیدا کنی. خلاصه نیاز روزمره رو خوب برطرف می‏کنه.
بهترین جا برای خرید از نظر قیمتی، بازار قدیم قشمه. تو این بازار همه چیز هست. همون چیزایی که تو پاساژها به قیمتهای کمی بالاتر هست، اینجا هم هست. فقط شاید باید یه کم بیشتر بگردین. اگه میخواین از جاهای شیک‏تر خرید کنید، پاساژها به طور عام و پاساژ ستاره به طور خاص، جاهای مناسبی هستن. به ما گفته بودن که بازارهای درگهان از بازارهای قشم بهتر و ارزون‏تره. اگر بخواین جینی خرید کنید، آره. بازار قدیم درگهان مقرون به صرفه‏تره. ولی اگه میخواین تکی خرید کنید، به نظر من همون قشم خرید کنید چون قیمتها تقریباً یکیه و فقط بارکشی‏ش برای شما می‏مونه!

2. توی قشم شهر در دست خانوماست! صبح که برای صبحانه می‏رفتیم رستوران هتل، بیش از 80 درصد افرادی که بودن، خانوم بودن. اکثر اونها هم خانومای مسنی بودن که به صورت دسته جمعی اومده بودن. حالا یا برای خرید یا حال و حول یا هر دو! ;)

3. بیش از 99 درصد اهالی قشم، سنی هستن. توی خیابونا قدم به قدم مسجد بود. روزی ده، بیست بار صدای اذان میومد. اذان سنی‏ها جدا، اذان شیعه‏ها جدا! اذان صبح که دیگه واویلا بود! شصت نفر با فاصله می‏گفتن الله اکبر!

4. یکی از دوستام برای دیدنم از بندرعباس اومد قشم. با شوهر و بچه‏ش. شرمنده فرمودن اساسی. بچه عسلش خوردنی بودا با اون چشمای مشکی درشت و اون پوست تیره با مزه.

5. با اینکه شبها اصلاً نمی‏تونستم بخوابم و روزا هم همه‏ش در حال بدو بدو و راه رفتن بودیم، ولی به من خیلی خیلی خوش گذشت. یه رفرش اساسی بود. هر چند وقتی برگشتم تا یه هفته همه‏ش خوابم میومد!

Labels: , , , , ,

+ | Balatarin Delicious Twitter FriendFeed | | 0 خاطره