● نگرش
خواهرم بعد از چندین سال که گواهینامه رانندگیشو گرفته بود، تازه یه چند هفتهای هست که رانندگی میکنه. هر روز که میاد خونه تعریف میکنه که خیلی خوب رانندگی کردم و پارک کردم در حد بوندسلیگا و از این حرفا. آخرین بار هم که شنیدم به بابام میگفت:«بابا رانندگیم توپ شده!». من هیچوقت فرصت نشده بود کنارش بشینم تا امروز. طبیعتاً به علت کم تجربگی، رانندگی پرایرادی داشت. یک چیزی تو مایههای اوایل رانندگی خودم و شاید حتی کمی بدتر!
من اما، حتی اون وقتها که شور و هیجانی داشتم برای رانندگی، هیچوقت از رانندگی خودم احساس رضایت نداشتم. دلم میخواست بدون کوچکترین ایرادی برونم و همین سختگیری باعث میشد که بههیچ عنوان از رانندگی لذت نبرم. الان هم وضع بهتر نیست. تا جایی که حتی یه روزی تصمیم گرفتم دیگه رانندگی نکنم، هرچند رو تصمیمام نموندم!
امروز که دیدم خواهرم به چه سطحی از رانندگی، میگه رانندگیِ توپ، به تفاوت بین نگاه آدمها و تأثیرش در عملکردشون پی بردم. رانندگی من از اون، حداقل الان، قطعاً بهتره ولی من برای رفتن به جاهای مختلف، به هر نحوی فرار میکنم از بردن ماشین و اون دقیقاً برعکس، همهجا رو دوست داره با ماشین بره!
آدمها با هم تفاوت دارن. هر آدمی، یه شخص منحصر به فرده. ولی من فکر میکنم مهمترین چیزی که وجه تمایز انسانهاست، نحوه نگرش اونا به مقولهای به نام زندگیه! نگرشِ (attitude) هر فرد، رابطه مستقیمی داره با جهانبینی اون. همین نگرشه که روابط اجتماعی، موضوعات شخصی، میزان اعتماد به نفس و کلاً رفتارهای آدم رو تعیین میکنه و در نهایت منجر به احساس رضایت یا عدم رضایت از زندگی و موفقیتها و شکستها میشه. من فکر میکنم اگر کسی مشکل داره، باید نوع نگرشش رو گاهی عوض کنه.
من همه عمرم، آدم سختگیری بوده و هستم و روز به روز هم با شدت بیشتر. با این حال تا الان کدوم قله رو فتح کردم یا به چه چیزی رسیدم که دیگران نرسیدن؟! این سختگیریها جز اینکه همیشه اعتماد به نفسم رو پایینتر بیاره برام چه ارمغانی داشته؟! مثلاً توی همین مسأله به این کوچکی که گفتم. فردا کدوم یکی از ما راننده بهتری خواهیم بود؟ من یا خواهرم؟ آدم هرچقدر که بیشتر بخواد بدون اشتباه باشه، بیشتر اشتباه میکنه. هیچکس نمیتونه ادعا کنه که اشتباه نمیکنه. پس همیشه و در هر کاری باید درصدی از خطا رو پذیرفت. اینطوری سطح رضایت آدم از خودش در حد مطلوبی بالا میره و این قطعاً خیلی از جاها موفقیت آدم رو تضمین میکنه.
قضیه امروز واقعاً تلنگری بود به روح من. احساس کردم آدم خودآزاری هستم. بعد که بیشتر روحم رو کاویدم، به این نتیجه رسیدم که نگرش من به زندگی قطعاً ایراداتی داره که باید برطرف بشه وگرنه شدیداً اذیت خواهم شد، حتی بیشتر از حالا. عدم رضایت از زندگی، زندگیِ آدم رو نابود میکنه. میدونید چی میگم؟ باید فکری کرد.
Labels: آدم, خودشناسی, دغدغههای ذهنی, شخصی