● متن‌های بدون سانسور- 1

تماس چشمی و زبان بدن!

وقتی هر روز توی یه ساعت معینی از یه جاهای به‌خصوصی رد بشی، مطمئن باش که آدم‌های تکراری می‌بینی. یعنی زمان و مکانِ یکسان، تکرار شدن رو نتیجه میده و یا حتی کمی بعدتر، آشنا شدن رو! 
اولین بار از قاب پنجره سرویس دیدمش. نمی‌دونم قبلاً هم توی مسیرم بود یا نه ولی به هر حال اون روز توجه منو به خودش جلب کرد. چرا؟ شاید چون به نظرم خوش‌تیپ اومد، با اینکه قد بلندی نداشت. یعنی به نسبت آدم‌هایی که هر روز تو اون مسیر می‌دیدم، خوش‌تیپ‌تر یا بهتره بگم خوش‌لباس‌تر بود وگرنه چرا باید جلب توجه می‌کرد؟! خب شاید هیچ‌وقت نگفته باشم ولی آدم‌های خوش‌تیپ نگاه منو به سمت خودشون می‌کشن، با همه سعی‌ای که در محافظت نگاهم دارم حتی! 
چی می‌گفتم؟ آهان، به وضوح منتظر بود، احتمالاً منتظر سرویسِ محل کارش، چون کیفشو گذاشته بود روی صندلی و داشت قدم می‌زد. سرویس ما بعد از توقف کوتاهی که چند متر پایین‌تر برای سوار کردن یکی داشت، از کنارش گذشت و اون هم شد غریبه‌ای که تا لحظاتی بعد به کلی فراموش می‌شد. از فردای اون روز ولی مثل صدها آدم دیگه‌ای که هر روز از پنجره سرویس تماشاشون می‌کردم تکرار شد و شد غریبه‌ی آشنا!
یکی از روزهای بعد، یک نگاهِ کوتاهِ چند ثانیه‌ای بین ما رد و بدل شد. شاید همین نگاهِ کوتاه، حامل انرژی یا پیام یا کلامی بود، چون در همه روزهای بعدش، همون چند ثانیه‌ی کوتاه تکرار شد! یعنی سناریو اینطوری بود که اون در حال قدم زدن بود، برای چند ثانیه می‌ایستاد، نگاه می‌کرد و بعدش که من دیگه نمی‌دیدمش، لابد به قدم زدنش ادامه می‌داد! بعد از چند وقت، احساس کردم که این بازی هیچ معنایی نداره و باید تموم بشه، شاید به‌خاطر همون سخت‌گیری و سخت‌بینیِ ذاتی‌ام! سه، چهار روزِ متوالی، در اون لحظه خاص، از پنجره به بیرون نگاه نکردم. یا تکیه دادم به صندلی و چشمامو بستم یا به روبه‌رو نگاه کردم. همین کافی بود برای انتقال پیام. الحق که زبان بدن خوب می‌تونه منظور آدمو به دیگران منتقل کنه. بعد از چند روز که یواشکی یه نگاهی بهش کردم، دیدم که نگاه نمی‌کنه. بعدن‌تر متوجه شدم که به محض اینکه سرویس ما رو می‌بینه، سعی می‌کنه خودش رو بزنه به اون راه که یعنی من دیگه نگاه نمی‌کنم! همه اینا از نوع حرکات و ژست‌هاش کاملاً مشخص بود. 
به همین سادگی، بازی تموم شد. بازی‌ای که بدون حتی یک حرف و اشاره شروع شده بود، بدون حتی یک حرف و اشاره تموم شد.  

Labels:

+ | Balatarin Delicious Twitter FriendFeed | | 0 خاطره