● عشق ممنوع-3
وقتی از عشق حرف میزنیم، دقیقاً از چه سخن میگوییم؟!
اصولاً به نظر من، عشق خیلی ماهیت مشخص و تعریفشدهای نداره. منظورم از عشق البته، مشخصاً عشق بین زن و مرده. خیلیها برای عشق ماهیتی ماورائی و معنوی متصورن و اونو جدای از جسم و ماده میدونن. ولی حقیقت اینه که وقتی اتفاقی که ما اسم اون رو عشق میذاریم، میفته، علاوه بر کششها و کنشهای روحی، جسم و گاهی تک تک سلولهای بدن هم واکنشی ملموس و طبیعی از خودشون نشون میدن و به نوعی درگیر میشن. بهطوری که آدم میتونه این واکنشها و برهمکنشها رو در وجودش بهخوبی حس کنه.
اما چیزی که عشق رو اتفاقی خاص و منحصر به فرد میکنه، غیرمنتظره بودن اونه! انسان معمولاً هیچوقت نمیفهمه که کِی، چرا و چطور عاشق شده! عشق یا همون عاشق شدن، تا حدود زیادی غیر ارادیه. اینو همه اونایی که عشق رو به نوعی تو زندگیشون تجربه کردن، تأیید میکنن. انگار تحت تأثیر یه نیروی مجهول و ناشناخته، بهطور ناگهانی اختیار و کنترل همه چیز از دستت خارج میشه!
من فکر میکنم به همین خاطره که عشقها معمولاً با مشکلات و دشواریهای زیاد همراه هستن که اگر نبود اینهمه مشکل در راه عشق، اینهمه شعر و غزل و قصیده و داستان هم که از ازل در اینمورد سروده و نوشته شده معنایی نداشت! دقیقاً به همین علت هم هست که در جریان عاشقی، هیچ چیز سر جای خودش نیست! نه تناسبی وجود داره، نه منطقی و نه شرایط ایدهآلی. یعنی در یک کلام، هیچ چیز نیست جز عشق که اگر عشق، انتخابی بود و اختیاری، شاید هرگز انتخاب اینگونه نبود!
پس اگر در ذات عشق دقت کنیم، هر چند به زعم من هنوز ناشناخته و مجهوله، میبینیم که چیزی به اسم «عشقِ ممنوع» معنایی نداره. چون در مورد چیزی که اراده، عقل و منطق چندان توش دخیل نیستن، قانون گذاشتن و باید و نباید گفتن و ممنوع و آزاد کردن، چیزی جز آب در هاون کوبیدن نیست! البته واضحه که وقتی از عشق حرف میزنیم یعنی از هوس حرف نمیزنیم (کوچکترین تفاوتشون اینه که عشق معمولاً موندگاره ولی هوس قطعاً مقطعی و زودگذره).
پ.ن:
آدم وقتی در مورد چیزی حرف میزنه، لزوماً در مورد تجربیات خودش حرف نمیزنه! یعنی ممکنه خیلی وقتها راوی باشه و تجربههای تلخ و شیرین دیگران رو روایت کنه. بههرحال خیلی هم کار عجیب و غریبی نیست!
Labels: آدم, دغدغههای ذهنی, زندگی, عشق, عمومی